سیرچشم. [ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) مقابل گرسنه چشم. بی رغبت بچیزی. بی نیاز. که در آنچه بیند طمع نکند : دیده ما سیرچشمان شأن دنیا بشکندهمچو جوهر نفس را آئینه ما بشکند.صائب ( ازآنندراج ).|| راضی. خشنود. || جوانمرد. سخی. ( ناظم الاطباء ).
satisfied (صفت)راضی، سیرچشم، خرسند، خوشنود، سیر، خشنودcontended (صفت)مخالفت کرده با، سیرچشمsated (صفت)سیرچشمsatiated (صفت)سیرچشم