سیر و سلوک: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است:
اشائیت ashāit ( اوستایی: اشائیتی aŝshiti )
روش و عمل ریاضت برای رسیدن به
" مقامات معنوی"
واژه عرفان با حروف لاتین به شکل erfAn از دو کلمه ساخته شده است؛ یکی به زبان عربی و دیگری فارسی . erf با تلفظ عِرف به زبان عربی به حالت دستور یا امر و خطاب به خود و شنونده به معنای : بشناس . An با تلفظ آن در زبان فارسی ضمیر سوم شخص مفرد و اشاره به دور می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
پیوند این دو کلمه بصورت عرفان ( عرف آن ) در اصل و ریشه به معنای زیر بوده است : بشناس آن را.
واژه نو یا جدید عِرفین با حروف لاتین به شکل erfIn هم از دو کلمه ساخته شده است :عِرف این.
این دو کلمه پس از پیوند یافتن به شکل عِرفین بصورت امری و خطاب به خود و شنونده به معنای زیر می باشد : این را بشناس.
ضمیر دوم شخص مفرد در زبان فارسی یعنی این اشاره به نزدیک است و برای هر فرد انسانی و هر موجود دیگری خود وی و یا خود آن چیز یا موجود می باشد. عُرفای ایرانی و فارسی زبان هنوز با این واژه ترکیبی جدید یعنی عِرفین ( بشناس این را ) بطور مستقیم و آگاهانه آشنا نشده اند، اما بصورت غیر مستقیم و در زیر سطح آگاهی و خود آگاهی گویا با آن آشنایی داشته اند. زیرا پند و اندرز آنان به عنوان مراد و راه و روش شناس به مریدان یا شاگردان در میدان های خود و حق یا خدا شناسی این بوده است که اول خود را بشناسند و سپس بفکر و خیال شناخت خدا باشند. این سفارش را در باب سیر و سلوک و به زبان عربی به شکل زیر فرمول بندی کرده و آنرا به ره روان راه حق اهداء نموده اند : مِن عِرفَه نفسه فَقَد مِن عِرفَه ربه ( بر وزن دَبّه ) . بجای اینکه به زبان پدری و مادری خود به شاگردان بگویند : اول این را بشناس و سپس آن را . و بعدا اگر دوست داشتند که این عبارت پند آمیر را گُنده تر جلوه دهند آنگاه آنرا به شکل زیر نیمه عربی و نیمه فارسی بیان کنند و بنویسند : اول عِرفه این و سپس عرفه آن. یعنی اول خود را بشناس و بعدا به شناخت آن مشغول شو.
بهر حال معرفت خود و خداوند بدون شناخت ظاهر و باطن و یا بیرون و درون این واقعیت مطلقا محال و غیر ممکن می باشد و آنهم به راه و روش علمی و نه راه و روش های دیگری از قبیل مجاهدت با نفس و تقسیم آن به چهار نوع اماره و لوامه و ملامه و مطمئنه و مبارزه با آنرا جهاد اکبر نام نهادن. زیرا نفس مجرد هر فرد انسانی ( و هر نبات و حیوان مفیدی ) یک بار برای دائمیت و همیشگی و جاودانگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده است و لذا همیشه در همان سطح کمال پایدار خواهد ماند. راه و روش تزکیه و تهذیب نفس و تهی نمودن آن رذائل و پرکردن مجدد آن با فضائل حسنه و حسینه و یا مبارزه با چاق و چله شدن آن و سعی و کوشش در لاغر نمودن آن، چیز دیگری نبوده و نیستند غیر از انتخاب گمراهه و پرسه زدن بر روی و در طول آن. استفاده از عباراتی از قبیل انیّت و انانیّت و جاری نمودن آنها بر زبان و قلم هم در زمره همین پرسه زدن روی گمراهه ها می باشد . زیرا خود بینی و خود بزرگ بینی کار نفس مجرد نمی باشد بلکه در حیطه فعالیت های قوه ادراکی فهم و عقل قرار دارند. تنها نقش و وظیفه نفس مجرد عبارت است از مشاهده زندگی و تغییر و تحولات و گذر زمان و آنهم بطور کاملا بیطرفانه بصورت شاهد بیطرف. زیرا مشاهدات نفسانی بطور مستقیم از پشت دریچه های حواس پنجگانه صورت نمیگیرد بلکه بطور غیر مستقیم یعنی از طریق فعالیت قوه ادراکی فهم بر روی دریافت های حواس پنجگانه و تمایلات غرایز طبیعی و انگیزه های باطنی و محتوای خاطرات و قضاوت نمودن و سپس فعالیت قوه ادراکی عقل بر روی قضاوت های درست یا نادرست فهمانی و نتیجه گیری های درست و یا نادرست عقلانی. لذا فهم و عقل انسان اگر کج و معوج پرورش یابند، آنگاه مشاهدات نفسانی به همان اندازه کج و معوج خواهد بود.
عقل یک موجود مجرد نمی باشد بلکه فقط بعد از فهم یک قوه ادراکی است و خدمتگزار مشاهدات نفسانی. نفس مجرد به معنای من یا خود می باشد و هیچ وظیفه و نقش دیگری را عهده دار نمی باشد غیر نقش اشاره شده در بالا. نفس از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر از خواب ژرف و شیرین مرگ بیدار می شود و مشاهدات آن از زندگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین در قالب رویاهای حقیقی و روشن تر از روشنایی روز های دنیوی به پایان می رسد و جای خود را به مشاهده زندگی دنیوی می سپارد و از آن لحظه به بعد تا لحظه مرگ همیشه بیدار است و در طول خواب های شبانه یا روزانه مشاهدات آن در تاریکی یعنی بدون کمک تفسیر توسط فهم و عقل خوابیده بصورت رویاهای پراکنده و اغلب بی معنا روی می دهد. لذا ریشه و علت اصلی دیدن روئیا در طول خواب ، این می باشد و نه قبض یا جدایی روح بطور موقت از کالبد به اصطلاح مادی و پراوز آن به عالم میانی تحت عنوان برزخ و پرسه زدن آن در آنجا تا اینکه اگر خداوند بخواهد آنرا به کالبد مادی بازگرداند و موجب بیداری صاحب آن کالبد شود و یا بطور دائم آنرا در برزخ نگهدارد و آنرا بر اساس اعمال نیک و بد دنیوی از زندگی موقت بهشتی و جهنمی بهمراه پاداش ها و عذاب های موقت تا بر پایی قیامت به اصطلاح جمعی - کبرایی. حکیمان و عارفان بزرگ ایرانی و مسلمان و به اصطلاح پارسی زبان هنوز نتوانسته اند که مفاهیم یا پدیده هایی از قبیل ماده ؛ روح ؛ روان ؛ جان ؛ فهم ؛ عقل و نفس مجرد یعنی من یا خودرا به روشنی تعریف و نقش و وظیفه هر کدام از آنها را بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت تعیین نمایند. چه رسد به شناخت خود و خدا.
عوالم را از هم جدا نمودن و آنها به شکل طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط تصور نمودن از قبیل عالم حس یا ماده ؛ عالم خیال ؛ عالم نفس ؛ عالم عقل ؛ عالم روح و یا عالم غیب و امر و ملکوت را در بالا قرار دادن مانند عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم شهود و خلق و مِلک را مثل عالم محسوسات یا طبیعت افلاطون در پایین انگاشتن و یا جهان معنوی و باقی را در بالا و جهان مادی و فانی را در پایین پنداشتن از بنیادی ترین کج روی ها و یا گمراهه روی های حکمت و عرفان دینی - اسلامی - ایرانی محسوب می شوند، البته با احترام کامل.
نتیجه کلی اینکه ما انسان ها بمثابه تافته هایی جدا بافته از تار و پود های کثیر و فراوان و گوناگون این واقعیت و طبیعت و کیهان نه بسوی بی نهایت و پروردگار در حرکت و راه و سفر ایم و نه با هدف رجعت یا بازگشت به الله روی یک مسیر مارپیچی یا فنری شکل از پایین به بالا بلکه در بطن بینهایت یعنی در محتوای هرکدام از گیتی ها یا دنیا ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار بطور مطلقا یکسان و برابر و بهمراه خداوند متعال به عنوان هرکدام از محیط و محتوای کیهان ها یا جهان ها و ما یعنی کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی و منظومه های ستاره ای و مجموعه های کهکشانی به عنوان اجزای لاینفک و جدایی ناپذیر وی و نه به عنوان نیستی های هستی نما یا ظل و سایه یا ماسوی و یا غیر از خدا، باهدف بازگشت به حالت آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین همین واقعیت و طبیعت و کیهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین در حرکت و راه و سفر هستیم و این سفر روی دو قوس یکی نزولی و دیگری صعودی اتفاق نمی افتد و صورت نمی پذیرد بلکه به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه و پشت سرهم و در طول همدیگر و هربار در سر جای خود در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین و یا هربار در یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به مراتب و درجات تکاملی قبلی ، از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای هر کدام از کیهان ها یا جهان ها بطور مطلقا یکسان و برابر. یکی از علل و دلایل اصلی گمراهه روی های عدیده حکمت و عرفان دینی و جدا و بریده پنداشتن خود از حق تعالی یا هو یا الله و یا خدا عبارت است از داستان بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد که بر اساس شناخت و دانش علمی بخصوص تئوری تکاملی در علم زیست شناسی یک افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشد و محتوای آن از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده است. داستان بنیادی دیگر این سه دین به اصطلاح توحیدی یعنی آفرینش شش روزه جهان هم توسط تئوری علمی مه بانگ نقش بر آب شده و پرده و حجاب و پوشش موجود بر روی تر دستی ها و هنرمندی های ساحرانه و جادوگرانه سرایندگان آن داستان در مقابل چشمان سر بینندگان فرو افکنده شده و این دو داستان ، خوانندگان و شنوندگان آگاه و بیدار و هوشیار امروز و آینده را دیگر مثل گذشته اغفال و گمراه نمی کنند.
شاید به حال دوستداران امروز و آینده طریقت ها یا سیر و سلوک های عرفانی در روند شناخت خود و خداوند و نه سفر بسوی حق و یا سفر در آفاق و انفس و یا طی وادی های هفتگانه و تجربه هفت شهر عشق که گویا درگه مثل قله قاف محدود و در پایان آنها قرار داشته باشد و نه اینکه پیشگاه بیکران خداوند متعال در بر دارنده آنها باشد، مفید و مثمر ثمر باشد بدانیم که انسان در طول تاریخ پیدایش روی کره زمین تاکنون و در آینده از طریق شناخت حسی و تجربی با تصویر پدیده واقعی زیر در مقابل حواس پنجگانه و فهم و عقل خود مواجه بوده و می باشد و خواهد بود :
تولد - زندگی - مرگ
اما یک پدیده حقیقی و واقعی دیگری هم در طول این پدیده و قبل از آن و پشت سر آن وجود داشته و دارد که بخشی از آن از طریق حواس پنجگانه غیر قابل دریافت می باشد و فهم و عقل انسان هم به روشنی نتونسته است آن بخش نامرئی را فهم و درک نماید و تصویر این پدیده در قالب کلمات به شکل زیر می باشد :
مرگ - زندگی - تولد
بر اساس بینش و باور فردی من، آیه های قرآنی در باره بر پائی قیامت های انفرادی - صغرائی پس از مرگ و زندگی برزخی تا فرا رسیدن آخرت و برپایی قیامت جمعی - کبرایی، شرح و توضیح حقیقی و منطبق بر واقعیت این پدیده که عضو دوم آن یعنی زندگی بر عکس زندگی دنیوی بجای تولد با مرگ آغاز و در آخر بجای مرگ با تولد به پایان می رسد، نمی باشند بلکه تخیلی - توهمی و تهی از حقیقت و بریده از واقعیت. البته با احترام کامل و فرود آوردن سر تعظیم و ابراز تواضع و فروتنی و ناچیزی در پیشگاه والا و شریف کلیه مسلمانان موئمن و شریف و بزرگوار و نیک پندار و نیک گفتار و نیک کردار.
راه و روش :
واژه صوفی با حروف لاتین به شکل های sufi و sophy در اصل و ریشه از دو کلمه ساخته شده است یکی به زبان فارسی و دیگری عربی. سو یعنی جهت و فی یعنی درون یا باطن. لذا این واژه در مراحل اولیه پیدایش خود به شکل صوفی و به معنای پشمینه پوش نبوده است بلکه به معنای درون گرا. سوفیان و عارفان بخصوص مسلمان و ایرانی بر این بینش و باور بوده و می باشند که ظاهر موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی ناپایدار و گذرا و فنا پذیر اند، اما در درون یا در باطن آنها یک چیزی وجود دارد که دائمی و پایدار و فنا ناپذیر است و مشمول حال تغییر و تحول و گذر زمان نمی باشد و هدف سیر و سلوک آنان این بوده و هست که آن چیز را در باطن خود و موجودات دیگر کشف و به شهود برسانند. غافل از اینکه بر اساس آیه یا عبارت قرآنی هوالظاهر و الباطن، هو یا الله و یا حق تعالی خود آنان در عین واحد و بطور همزمان و در لحظه بسیار کوتاه و جاودانه حال هم بیرون یا ظاهر و هم درون یا باطن این واقعیت و طبیعت و کیهان می باشد و نه اینکه بریده و جدا و در ورای آنها و یا فقط در باطن آنها سکنا گزیده باشد. لذا سفر الی الله سوفیان و عارفان در اصل و ریشه باید عبارت بوده باشد از راه و روش شناخت هو یا الله و یا حق تعالی و نه سفر بسوی او، زیرا او تنها در دوست ها نیست بلکه در همین جا هم موجود می باشد. آن راه و روشی که در آغاز بنیاد آن کج نهاده شده بود، در پایان راه به پیدایش ابر قطور ولایت فقیه منجر گشته است که در زیر سایه آن شعار اللهُ اکبر و لا اله الا الله و قُل هوَّ اللهُ اَحَد بهمراه تحمیل همه جانبه امر به معروف و نهی از منکر دینی به رسم و روش شیعی بر کلیه تار و پود های جامعه غوغا به راه انداخته است و همه ما را از هفت خوان ظلمت و جهل رهانیده و غرق نور و روشنایی نموده است طوریکه در اطراف سر مبارک بعضی از حضرات گاهگداری هاله ای از روشنایی ماورایی قابل روئیت است و آنهم نه توسط چشمان سر همگان بلکه توسط باصره های صاحبان بصیرت .
... [مشاهده متن کامل]
آیه محوری و اصلی و مرکزی و بنیادی قرآن یعنی آیه توحید و شهادت به شکل :. . . لا اله الا الله. . . . به معنای خدای دیگری غیر از الله وجود ندارد، نبوده و نمی باشد بلکه معنای این آیه در اصل و ریشه یعنی از دیدگاه خود پیامبر اسلام به شکل زیر بوده است:
. . . . . . نه اله بلکه الله. . . . .
منظور پیامبر اسلام از بیان این آیه این بوده است که مسلمانان از آن به بعد برای نامگذاری خالق سماوات سبع و الارض یا رب العالمین دیگر از واژه آرامی اله
( بزبان مریم و یوسف و ایسا و آبا و اجداد آنان ) استفاده نکنند بلکه از کلمه عربی الله تا به تدریج عام و جهانی شود.
اولین آیه سوره معروف ۱۱۲ که برطبق یکی از احادیث و یا روایات خود پیامبر اسلام به شهادت سلمان پارسی ، که اگر هر فرد موئمن و مسلمان سه بار آنرا در طول یک روز بخواند، انگار در همان روز محتوای قرآن یا محتوای کل معرفت وحیانی را از بهر یا حفظ نموده است، به شکل قُل هوَّ اللهُ احد ، به معنای بگو که او احد و واحد است نبوده بلکه این آیه از طرف پیامبر اسلام به نمایندگان سه قوم یهود و عرب و پارس ابلاغ گردیده است در جهت آرامش خاطر و رفع مشاجره ها و دعوا ها و نزاهای کودکانه آنان بر سر انتخاب کلماتی از قبیل یاهوَه و یا یَهوَه و اَهو و یا الله برای نامگذاری آفریدگار کائنات و یا خالق سماوات سبع و الارض و به آنان فرموده است که : بگوئید هو و الله یکی باشند و این دو کلمه هم معنی اند و هردو به یک موجود یگانه و احد و واحد اطلاق میگردند.
نتیجه اینکه اسفار اربعه یا سفر های چهارگانه حکیمان و عارفان به شکل :
الف - ترک خلق و مخلوقات و رها کردن آنها در پشت سر و آغاز سفر بسوی حق.
ب - پس از رسیدن به محیط دایره حق و در آوردن کفش ها بسان موسا و با پای پاکیزه و برهنه وارد دایره شدن و آغاز سفر در حق که گرچه در دایره قرار دارد مع الوصف پایان ناپذیر است.
پ - پس اقامت طولانی مدت در دایره حق و خسته شدن از سفر در حق و یا پس از اشباع و سیر شدن از روئیت نور و روشنایی جمال و جلال بی مثال اش و مشاهده پرواز ملائکه یا فرشتگان و مقربان در گاه در اطراف عرش اش ، سفر گرچه بی پایان است، خاتمه می یابد و پس از خروج از دایره دوباره کفش هایش را می پوشد و بسوی منزل باز میگردد.
ت - سفر از حق بسوی خلق و این بار به تنهایی و دست خالی باز نمی گردد بلکه حق را با خود بسوی خلق به عنوان هدید سفر و زیارت بهمراه می آورد و آنهم یا پای پیاده و یا آنرا مثل نقل و نبات در کشکول خود جای می دهد و پس از رسیدن به دایره خلق و مخلوقات ، لزومی نمی بیند که قبل از ورود به دایره کفش هایش را که در طول سفر خاکی شده اند، در بیاورد و آنها را در پشت خط باقی بگذارد و سپس با پای پاکیزه و منزه و برهنه به پیشگاه خلق برسد، شاید می داند که بعضی از بچه بازی گوش یکی از محله های سکونت خلق ممکن است که کفش هایش را بطور جدی بدزدد و یا تفننی و درباب شوخی آنها را در گوشه ای پنهان کند.
و سیر و سلوک عرفانی در وادی های هفتگانه طلب و عشق و معرفت و استغنا و پس از آن دچار فقر و بدبختی و نداری و ناتوانی همه جانبه شدن و بدون حقوق بازنشستگی طوریکه هر شب قبل از اینکه سرش را روی بالش بگذارد ، در اعماق دل و باطن از درگاه حق تعالی تقاضای نیستی و فنا و شفا یافتن نماید و همچنین مشاهده و روئیت هفت شهر عشق ، جملگی و بدون رو در بایسی تخیلی - توهمی بوده و تهی از حقیقت و بریده از واقعیت و برای مریدان یا شاگردان ره رو راه حق به روش طریقت در طول شریعت و یا بموازات آن ، بسی گمراه کننده در زمان گذشته بوده و در زمان حال می باشد و در زمان آینده هم خواهد بود.
وادی ها یا منازل یا پله ها و یا ایستگاه های هفتگانه سفر و هفت شهر عشق توسط خود عارف و حکیم کیهانی به عنوان کل بهمراه اجزاء سوار بر امواج نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوا و بر اثر آن، گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی طی می شوند.
راه و آیین
Progress
سیر و سلوک اصطلاحی هست عرفانی روشی هست که فرد جویای حقیقت مستلزم به اجرای آن است.
سیر در لغت عربی بمعنای رفتن و سپری کردن هست. . و در اصطلاح عرفا سیر ، یاد گیری چگونگی طی مسیر از خود به خود می باشد. و سلوک به نخ کشیدن مر وارید را گویند و در اصطلاخ عرفا سلوک عمل به تعالیم عارف و کرد نمودن تعالیم استاد می باشد که قدم به قدم منجر به بازیابی حقیقت وجود خود شده و فرد سالک را بمقام خود شناسی می رساند . . . سیر و سلوک دو اصلی هستند که بکار گیری همآهنگ آنها یعنی کشف علم . . . و عمل بدان . . . از اصول عرفان اسلامی می باشد.
... [مشاهده متن کامل]