[ویکی فقه] ۱۳۰۱ ق. برای قلعه آقا عبدالله سالی فراموش ناشدنی بود. ستاره بخت این قلعه از یاد رفته، از خانه گلین سید علی، کشاورز پاک نهاد آبادی، بر آمد و آرام آرام سمت مرکز آسمان دانش و پرهیزکاری روان شد.
مردمی که به یاد آقا عبدالله، پیر پارسا و دانشور دهکده، به خانه فرزندش سید علی میشتافتند آثار بزرگی را در سیمای پور پاک سرشت آبادی مشاهده میکردند. پدر که هوای کامیابی فرزند در سر میپروراند سید محمد را به آموختن قرآن فراخواند و اندکی بعد وی را روانه بسطام ساخت تا در خدمت استاد کهنسال آن منطقه اندوختههایش را فزون بخشد.
استاد بسطامی مهربان و نیک اندیش بود و شاگردانش را به سفره قناعت خویش فرا میخواند. هر چند این کار وی روح صمیمیت در فضای دل کودکان میپراکند ولی دشواریهایی نیز در پی داشت؛ او به سبب کهولت پس از صرف غذایی اندک، خدای را سپاس میگفت و دست از خوردن میکشید، سید محمود و دوستش نیز به احترام استاد گرسنه خوان را ترک میگفتند. ادامهاین روند زندگی در بسطام را دشوار ساخت و شاگردان را به چاره جویی فرا خواند.
آری سرانجام گرسنگی توان ایستادگی در بسطام را از نوباوگان قلعه آقا عبدالله ستاند و آنها به شوق غذا فاصله دو فرسنگی بسطام تا آبادی را یک نفس دویدند و یک سره به ظرف نان یورش بردند.
سالهای آغازین دانش اندوزی با همین دشواریها شتابان گذشت و فرزند پاک دل سید علی در این مدت با الفبای جاودانگی و کمال آشنا شد. پای بندی نوباوه آسمان تبار قلعه آقا عبدالله به آیین وحی در این سالها روستاییان سخت کوش را شگفت زده ساخت.
نگاهی گذرا به دو رخداد آن روزگار میتواند ما را با اندیشه آسمانی کودک فرزانه شاهرود آشنا سازد: ۱. روزی سید محمود گوسفندان را به چرا برد. در دشت مردی از وی پرسید: این دامها از کیست؟ کودک پاسخ داد: سید علی مرد پرسید: میدانی در چه مکانی میچرند؟ سید محمود گفت: آری، دشت خداست. مرد گفت: نه، این مرتعِ ماست و راضی نیستیم دیگران در آن گوسفند بچرانند. کودک شتابان دامها را سمت خانه حرکت داد، یکسره نزد برادر بزرگترش رفت و گفت: این شما و این گوسفندان، دیگر هرگز آنها را به چرا نخواهم برد، برخی از مراتع مالک دارند و ما ندانسته در مال مردم تصرف میکنیم، این کار حرام است و آثاری زیانبار در پی دارد. ۲. کشاورزان منطقه دو سال پیاپی در بند ملخ ها گرفتار بودند. آشکار شدن آثار این آفت در ماههای آغازین سال سوم آنها را در نگرانی فرو برد. سران آبادی در سرای سید علی گرد آمدند تا راههای مبارزه با ملخ را بررسی کنند. هر یک از آنها به فرا خور تجربه خویش راهی پیشنهاد کرده، درباره کارآیی آن سخن میگفت. چون گفتگوها به بن بست رسید، سید محمود یک باره برخاست و گفت: همه به خداوند روی آورید و بر پرداخت زکات مالتان پیمان ببندید تا پروردگار آفت از کشتگاهتان دور سازد و باران رحمت خویش را بر شما فرو ریزد. این سخن بزرگ، که از کودکی خردسال بعید مینمود، کشاورزان نگران را به خود آورد؛ بنابراین همه پیمان بستند که اگر آفت از کشتزارشان دور شد، کشتهایشان به بار نشست و انبارهاشان از گندم آکنده شد. نیکبختان بر پیمان خویش استوار ماندند و زکات پرداختند ولی برخی از خیره سران زکات را زیان پنداشته، گفتند: هر چیزی پایانی دارد. چگونه ممکن است پایان آفت به گفتار خردسالی وابسته باشد، نادانسته پیمانی بستیم و نیازی به انجام دادن عهد روزهای ناکامی نیست. آنها با این اندیشه انبوه گندمهایشان را در انبار جای دادند ولی به زودی در بند کردار خویش گرفتار آمدند و انبارشان هدف آفتها قرار گرفت. تحصیل با مشکلات هر چند دانشجوی کوشای شاهرود به زودی در شمار دانشوران جای گرفت و نزد مراجع روزگار از اعتباری بایسته برخوردار شد ولی چرخ بخت به مراد وی نمیگذشت و ناداری او را رها نمیساخت. بنابراین ناگزیر بارها هوای بازگشت به وطن در سر پروراند شاید گشایشی در زندگیاش پدید آید و خانوادهاش از رنج تهیدستی نجات یابد ولی استاد گوهر شناس نایینی وی را از این کار بازداشت. البته مرجع شیعه در این گفتار تنها نبوده بلکه همسر فداکار فقیه شاهرودی نیز در شمار بازدارندگان سید از سفر به ایران جای داشت. او، که ارج دانش میدانست، چون از هدف همسر گرانقدرش آگاه شد، گفت: ما با نان خشک روزگار میگذرانیم، شما دانش را به خاطر بهبودی زندگی ما رها نکنید. بدین ترتیب ستاره تابناک قلعه آقا عبدالله هم چنان با زندگی دشوار نجف ادامه داد. فرزند برومندش آن روزهای سخت را چنین به خاطر میآورد: شخصی در حضور آقا وصیتنامهای به زبان دامادش تنظیم کرد و به امضای آقا رساند داماد، که نزدیک خانه ما مغازه داشت، پس از در گذشت پدر همسرش از آقا خواست که وصیتنامه را باطل کند ولی آقا سر باز زد. مغازهدار برای رسیدن به مراد خویش حتی به تهدید نیز دست یازید ولی آقا تسلیم نشد. این امر بذرهای دشمنی را در مغازهدار بارور ساخته، او را در شمار دشمنان آقا جای داد. مدتی ادامه یافت ولی سرانجام آبها از آسیاب افتاد، مرد در کردار آقا اندیشه کرد. شیفته ایمان و پرهیزکاری وی شد و گفت: آقا، شما هر روز از بازار نسیه میخرید و چون پول ندارید ناچار هر جنسی که به شما دهند به خانه میبرید. اجازه دهید از این پس هر روز مقداری پول نقد به شما قرض دهم تا با دست پر به بازار رفته، کالای خوب تهیه کنید. از آن روز به بعد هر بامداد پنجاه فلس معادل یک تومان از او قرض کرده، جنس میخریدیم. البته آن مغازه دار بر گفتارش پایدار نماند. چون روزگار قرض به درازا میکشید، اندک اندک میزان وام را کاهش داد و ... سرانجام قطع میکرد. ما ناچار به مغازهای که ماست و خرما میفروخت روی آورده، با ماست و خرمای نسیه روزگار میگذراندیم. درست یادم هست یک بار هفتهای گذشت و ما جز نان و خرما، که ارزانترین غذا بود. نخوردیم ... گاه اجاره بهای منزل ماهها به تأخیر میافتاد ... هر گاه دشواری از حد میگذشت و فشارها فزونی مییافت، آقا میفرمود: محمد، برو زیارت عاشورا بخوان، دعا کن. من بر بام خانه فراز آمده، زیارت عاشورا میخواندم، در پی این دعا دو دینار میرسید و گشایش فراوان در زندگی پدید میآمد ... . تنگدستی سید فقیهان شاهرود چنان بود که هر بینندهای را تحت تأثیر قرار میداد. روزی یکی از آشنایان به وی گفت: میرزای نایینی و سید ابو الحسن درباره شما بی انصافی میکنند. شما با فضل و دانشی که دارید هرگز نباید چنین تنگدست باشید. سید محمود، که توهین به مراجع را روا نمیدانست، پاسخ داد: هیچ یک از آنها بی انصاف نیستند؛ سید، که هر روز به دانشجویان نان میدهد، چنان میاندیشید که میرزا شاگردانش را اداره میکند و میرزا نیز معذور است زیرا روزی یکی از مؤمنان بسطام نزد وی گفت: اجازه دهید وجوهاتم را به سید محمود دهم. آن بزرگوار نیز پذیرفت ولی آن مؤمن هرگز چیزی نفرستاد. اینک میرزا چنین میاندیشد که مرد بسطامی بر سخن خویش پایدار مانده زندگیام را اداره میکند. او چنان بر این پندار خویش استوار است که حتی انتظار دارد من دانشجویان تهیدست را یاری دهم. مراد پارسایان هر چند فقیه فرزانه شاهرود هرگز در اندیشه شهرت نبود و آن را مایه باز ماندن از پژوهشهای ژرف میدانست ولی دانش فراوان و پرهیزگاری بسیار سرانجام وی را بلند آوازه ساخت. او که به هیچ چیز جز خشنودی پروردگار نمیاندیشید، گاه برای دست یابی بدین هدف بهایی سنگین میپرداخت، برای مثال وقتی حاج احمد معین بوشهری، بنیانگذار آب لوله کشی شده نجف، ناخشنودیاش را از دست نهادن دولت بر آب لوله کشی شده آشکار ساخت و مردم را از مصرف آن بازداشت، فقیه پارسای قلعه آقا عبدالله هر بامداد پس از پایان تدریس ظرف بر میداشت همراه فرزندانش سمت نهر ویژه آبیاری نخلستانها، که در سه کیلومتری غرب شهر جای داشت، میشتافت و آب مصرفی خانه را به نجف میآورد، این کردار دشوار چهل روز ادامه یافت. پارسایی کم نظیر سید فقیهان شاهرود که گاه در اقدامهایی چنین دشوار آشکار میشد. دانشجویان وارسته حوزه نجف را تحت تأثیر قرار داده، سمت آستان اخلاص و تقوا ی آن مجتهد پاک رأی میکشاند. حضرت آیة الله حاج شیخ محمد کوهستانی، عارف شهره مازندران، در شمار دوستداران شخصیت الهی سید محمود جای داشت. آن بزرگمرد چنان به پژوهشگر نستوه شاهرود ارادت داشت که هرگاه به نجف سفر میکرد در خانه آن دانشمند پارسا اقامت میگزید. در وادی سیاست ۱۳۴۲ سال آشکار شدن چهره واقعی دستگاه ستم پیشه پهلوی بود. عوامل شاه در این سال حوزه علمیه قم را آماج یورشهای سنگین خود قرار داده، امت را در سوگ فرو بردند. خورشید فروزان آسمان مرجعیت چون پدری سوگمند جنایت خونبار درباریان را محکوم ساخت و با فرستادن تلگرافهای متعدد به ایران رهنمودهای لازم را به مردم و دانشوران ارائه کرد. سفر سبز هر چند مرجعیت سیل وجوه شرعی و هدایای مردمی را سمت خانه فقیه بزرگ نجف سرازیر کرد ولی شدت پارسایی آن مرجع پاک دل به اندازهای بود که حتی گاه از تصرف در هدایا نیز چشم میپوشید و بسی دشوارتر از طبقات پایین جامعه روزگار میگذرانید. چنین فردی هرگز در گروه مستطیعان و توانگران جای نداشت و به جای آوردن حج بر وی واجب نبود تا آن که نیک مردی کویتی هزینه این سفر الهی را پرداخت و مرجع شیعه را در شمار حاجیان جای داد. سال های سیاه سال های پایانی دهه چهل و آغاز دهه پنجاه را باید روزهای ماتم مرجع وارسته شاهرودی دانست. در این روزگار کینههای دیرین بعثیان به حوزه نجف دیگر بار آشکار شد و فرمان اخراج غیر انسانی ایرانیان مقیم عراق مرجعیت شیعه را در نگرانی فرو برد. استاد فقیهان نجف ضمن رد فرستادن رژیم عراق، که حساب وی را از دیگر ایرانیان جدا میخواندند، فرمود: ما نیز به حریم حضرت علی بن موسی ـ علیه السلام ـ خواهیم شتافت. با این سخن بستگان و دانشوران بسیار بار سفر بستند ولی بامداد روز موعود تصمیم نوین مرجعیت همه را شگفت زده ساخت. او چنان اندیشیده بود که باید همه دشواریها در نجف بماند و پاسدار میراث هزار ساله فقیهان شیعه شود. بنابراین از راههای گوناگون به یاری شیعیان و دانش پژوهان پرداخت. بعثیان، که در پی از میان بردن قدرت مرجعیت بودند، با پخش شایعات گوناگون وی را آزرده خاطر ساختند و بر آن شدند که با دادگاهی فرمایش فقیه پاک رأی شیعه را به جرم همکاری با سفارت ایران محاکمه و تحقیر کنند. هر چند این نقشه کاخ نشینان بغداد در سایه ایستادگیِ قدرتمندانه استاد بزرگ حوزه نجف با شکست روبرو شد ولی تلاشهای آنها در آزردن خاطر مرجع کهنسال اسلام پایان نپذیرفت. تلاشهای پلیدی که سرانجام به بار نشست و آن عارف پاک دل را در بستر بیماری فرو افکند. این بیماری در شهریور ۱۳۵۳ ش. به اوج رسید و پانزدهم این ماه را فرجام زندگی خاکی آن آفتاب فروزان ساخت. مؤمنان پیکر پاک مرجع خویش را در بر گرفتند، در حرم امام حسین ـ علیه السلام ـ و برادر گرانقدرش، حضرت عباس ـ علیه السلام ـ طواف دادند و با دیدهای خونین در صحن آسمانی حضرت علی ـ علیه السلام ـ به خاک سپردند. آثار مرجع زاهد نجف بسیار اندک مینگاشت. بحثهای علمی، عبارتهای پیوسته و رسیدگی به امور مؤمنان وی را از پرداختن قلم باز میداشت ولی اندک کتابهای باز مانده از آن فقیه فرزانه نیز میتواند نشانه روشن توان علمیاش باشد. فهرست نگاشتههای آن رادمرد چنین است: ۱. تقریرات بحثهای آیة الله آقا ضیاء الدین عراقی ۲. تقریرات اصول فقه آیة الله میرزا حسین نایینی ۳. حاشیه بر کتاب گران قدر عروة الوثقی ۴. حاشیه بر کتاب شریف وسیلة النجاة ۵. ذخیرة المؤمنین ۶. رسالههایی در موضوعات گوناگون فقهی، اصولی، ادبی و رجالی.
نگاهی گذرا به دو رخداد آن روزگار میتواند ما را با اندیشه آسمانی کودک فرزانه شاهرود آشنا سازد: ۱. روزی سید محمود گوسفندان را به چرا برد. در دشت مردی از وی پرسید: این دامها از کیست؟ کودک پاسخ داد: سید علی مرد پرسید: میدانی در چه مکانی میچرند؟ سید محمود گفت: آری، دشت خداست. مرد گفت: نه، این مرتعِ ماست و راضی نیستیم دیگران در آن گوسفند بچرانند. کودک شتابان دامها را سمت خانه حرکت داد، یکسره نزد برادر بزرگترش رفت و گفت: این شما و این گوسفندان، دیگر هرگز آنها را به چرا نخواهم برد، برخی از مراتع مالک دارند و ما ندانسته در مال مردم تصرف میکنیم، این کار حرام است و آثاری زیانبار در پی دارد. ۲. کشاورزان منطقه دو سال پیاپی در بند ملخ ها گرفتار بودند. آشکار شدن آثار این آفت در ماههای آغازین سال سوم آنها را در نگرانی فرو برد. سران آبادی در سرای سید علی گرد آمدند تا راههای مبارزه با ملخ را بررسی کنند. هر یک از آنها به فرا خور تجربه خویش راهی پیشنهاد کرده، درباره کارآیی آن سخن میگفت. چون گفتگوها به بن بست رسید، سید محمود یک باره برخاست و گفت: همه به خداوند روی آورید و بر پرداخت زکات مالتان پیمان ببندید تا پروردگار آفت از کشتگاهتان دور سازد و باران رحمت خویش را بر شما فرو ریزد. این سخن بزرگ، که از کودکی خردسال بعید مینمود، کشاورزان نگران را به خود آورد؛ بنابراین همه پیمان بستند که اگر آفت از کشتزارشان دور شد، کشتهایشان به بار نشست و انبارهاشان از گندم آکنده شد. نیکبختان بر پیمان خویش استوار ماندند و زکات پرداختند ولی برخی از خیره سران زکات را زیان پنداشته، گفتند: هر چیزی پایانی دارد. چگونه ممکن است پایان آفت به گفتار خردسالی وابسته باشد، نادانسته پیمانی بستیم و نیازی به انجام دادن عهد روزهای ناکامی نیست. آنها با این اندیشه انبوه گندمهایشان را در انبار جای دادند ولی به زودی در بند کردار خویش گرفتار آمدند و انبارشان هدف آفتها قرار گرفت. تحصیل با مشکلات هر چند دانشجوی کوشای شاهرود به زودی در شمار دانشوران جای گرفت و نزد مراجع روزگار از اعتباری بایسته برخوردار شد ولی چرخ بخت به مراد وی نمیگذشت و ناداری او را رها نمیساخت. بنابراین ناگزیر بارها هوای بازگشت به وطن در سر پروراند شاید گشایشی در زندگیاش پدید آید و خانوادهاش از رنج تهیدستی نجات یابد ولی استاد گوهر شناس نایینی وی را از این کار بازداشت. البته مرجع شیعه در این گفتار تنها نبوده بلکه همسر فداکار فقیه شاهرودی نیز در شمار بازدارندگان سید از سفر به ایران جای داشت. او، که ارج دانش میدانست، چون از هدف همسر گرانقدرش آگاه شد، گفت: ما با نان خشک روزگار میگذرانیم، شما دانش را به خاطر بهبودی زندگی ما رها نکنید. بدین ترتیب ستاره تابناک قلعه آقا عبدالله هم چنان با زندگی دشوار نجف ادامه داد. فرزند برومندش آن روزهای سخت را چنین به خاطر میآورد: شخصی در حضور آقا وصیتنامهای به زبان دامادش تنظیم کرد و به امضای آقا رساند داماد، که نزدیک خانه ما مغازه داشت، پس از در گذشت پدر همسرش از آقا خواست که وصیتنامه را باطل کند ولی آقا سر باز زد. مغازهدار برای رسیدن به مراد خویش حتی به تهدید نیز دست یازید ولی آقا تسلیم نشد. این امر بذرهای دشمنی را در مغازهدار بارور ساخته، او را در شمار دشمنان آقا جای داد. مدتی ادامه یافت ولی سرانجام آبها از آسیاب افتاد، مرد در کردار آقا اندیشه کرد. شیفته ایمان و پرهیزکاری وی شد و گفت: آقا، شما هر روز از بازار نسیه میخرید و چون پول ندارید ناچار هر جنسی که به شما دهند به خانه میبرید. اجازه دهید از این پس هر روز مقداری پول نقد به شما قرض دهم تا با دست پر به بازار رفته، کالای خوب تهیه کنید. از آن روز به بعد هر بامداد پنجاه فلس معادل یک تومان از او قرض کرده، جنس میخریدیم. البته آن مغازه دار بر گفتارش پایدار نماند. چون روزگار قرض به درازا میکشید، اندک اندک میزان وام را کاهش داد و ... سرانجام قطع میکرد. ما ناچار به مغازهای که ماست و خرما میفروخت روی آورده، با ماست و خرمای نسیه روزگار میگذراندیم. درست یادم هست یک بار هفتهای گذشت و ما جز نان و خرما، که ارزانترین غذا بود. نخوردیم ... گاه اجاره بهای منزل ماهها به تأخیر میافتاد ... هر گاه دشواری از حد میگذشت و فشارها فزونی مییافت، آقا میفرمود: محمد، برو زیارت عاشورا بخوان، دعا کن. من بر بام خانه فراز آمده، زیارت عاشورا میخواندم، در پی این دعا دو دینار میرسید و گشایش فراوان در زندگی پدید میآمد ... . تنگدستی سید فقیهان شاهرود چنان بود که هر بینندهای را تحت تأثیر قرار میداد. روزی یکی از آشنایان به وی گفت: میرزای نایینی و سید ابو الحسن درباره شما بی انصافی میکنند. شما با فضل و دانشی که دارید هرگز نباید چنین تنگدست باشید. سید محمود، که توهین به مراجع را روا نمیدانست، پاسخ داد: هیچ یک از آنها بی انصاف نیستند؛ سید، که هر روز به دانشجویان نان میدهد، چنان میاندیشید که میرزا شاگردانش را اداره میکند و میرزا نیز معذور است زیرا روزی یکی از مؤمنان بسطام نزد وی گفت: اجازه دهید وجوهاتم را به سید محمود دهم. آن بزرگوار نیز پذیرفت ولی آن مؤمن هرگز چیزی نفرستاد. اینک میرزا چنین میاندیشد که مرد بسطامی بر سخن خویش پایدار مانده زندگیام را اداره میکند. او چنان بر این پندار خویش استوار است که حتی انتظار دارد من دانشجویان تهیدست را یاری دهم. مراد پارسایان هر چند فقیه فرزانه شاهرود هرگز در اندیشه شهرت نبود و آن را مایه باز ماندن از پژوهشهای ژرف میدانست ولی دانش فراوان و پرهیزگاری بسیار سرانجام وی را بلند آوازه ساخت. او که به هیچ چیز جز خشنودی پروردگار نمیاندیشید، گاه برای دست یابی بدین هدف بهایی سنگین میپرداخت، برای مثال وقتی حاج احمد معین بوشهری، بنیانگذار آب لوله کشی شده نجف، ناخشنودیاش را از دست نهادن دولت بر آب لوله کشی شده آشکار ساخت و مردم را از مصرف آن بازداشت، فقیه پارسای قلعه آقا عبدالله هر بامداد پس از پایان تدریس ظرف بر میداشت همراه فرزندانش سمت نهر ویژه آبیاری نخلستانها، که در سه کیلومتری غرب شهر جای داشت، میشتافت و آب مصرفی خانه را به نجف میآورد، این کردار دشوار چهل روز ادامه یافت. پارسایی کم نظیر سید فقیهان شاهرود که گاه در اقدامهایی چنین دشوار آشکار میشد. دانشجویان وارسته حوزه نجف را تحت تأثیر قرار داده، سمت آستان اخلاص و تقوا ی آن مجتهد پاک رأی میکشاند. حضرت آیة الله حاج شیخ محمد کوهستانی، عارف شهره مازندران، در شمار دوستداران شخصیت الهی سید محمود جای داشت. آن بزرگمرد چنان به پژوهشگر نستوه شاهرود ارادت داشت که هرگاه به نجف سفر میکرد در خانه آن دانشمند پارسا اقامت میگزید. در وادی سیاست ۱۳۴۲ سال آشکار شدن چهره واقعی دستگاه ستم پیشه پهلوی بود. عوامل شاه در این سال حوزه علمیه قم را آماج یورشهای سنگین خود قرار داده، امت را در سوگ فرو بردند. خورشید فروزان آسمان مرجعیت چون پدری سوگمند جنایت خونبار درباریان را محکوم ساخت و با فرستادن تلگرافهای متعدد به ایران رهنمودهای لازم را به مردم و دانشوران ارائه کرد. سفر سبز هر چند مرجعیت سیل وجوه شرعی و هدایای مردمی را سمت خانه فقیه بزرگ نجف سرازیر کرد ولی شدت پارسایی آن مرجع پاک دل به اندازهای بود که حتی گاه از تصرف در هدایا نیز چشم میپوشید و بسی دشوارتر از طبقات پایین جامعه روزگار میگذرانید. چنین فردی هرگز در گروه مستطیعان و توانگران جای نداشت و به جای آوردن حج بر وی واجب نبود تا آن که نیک مردی کویتی هزینه این سفر الهی را پرداخت و مرجع شیعه را در شمار حاجیان جای داد. سال های سیاه سال های پایانی دهه چهل و آغاز دهه پنجاه را باید روزهای ماتم مرجع وارسته شاهرودی دانست. در این روزگار کینههای دیرین بعثیان به حوزه نجف دیگر بار آشکار شد و فرمان اخراج غیر انسانی ایرانیان مقیم عراق مرجعیت شیعه را در نگرانی فرو برد. استاد فقیهان نجف ضمن رد فرستادن رژیم عراق، که حساب وی را از دیگر ایرانیان جدا میخواندند، فرمود: ما نیز به حریم حضرت علی بن موسی ـ علیه السلام ـ خواهیم شتافت. با این سخن بستگان و دانشوران بسیار بار سفر بستند ولی بامداد روز موعود تصمیم نوین مرجعیت همه را شگفت زده ساخت. او چنان اندیشیده بود که باید همه دشواریها در نجف بماند و پاسدار میراث هزار ساله فقیهان شیعه شود. بنابراین از راههای گوناگون به یاری شیعیان و دانش پژوهان پرداخت. بعثیان، که در پی از میان بردن قدرت مرجعیت بودند، با پخش شایعات گوناگون وی را آزرده خاطر ساختند و بر آن شدند که با دادگاهی فرمایش فقیه پاک رأی شیعه را به جرم همکاری با سفارت ایران محاکمه و تحقیر کنند. هر چند این نقشه کاخ نشینان بغداد در سایه ایستادگیِ قدرتمندانه استاد بزرگ حوزه نجف با شکست روبرو شد ولی تلاشهای آنها در آزردن خاطر مرجع کهنسال اسلام پایان نپذیرفت. تلاشهای پلیدی که سرانجام به بار نشست و آن عارف پاک دل را در بستر بیماری فرو افکند. این بیماری در شهریور ۱۳۵۳ ش. به اوج رسید و پانزدهم این ماه را فرجام زندگی خاکی آن آفتاب فروزان ساخت. مؤمنان پیکر پاک مرجع خویش را در بر گرفتند، در حرم امام حسین ـ علیه السلام ـ و برادر گرانقدرش، حضرت عباس ـ علیه السلام ـ طواف دادند و با دیدهای خونین در صحن آسمانی حضرت علی ـ علیه السلام ـ به خاک سپردند. آثار مرجع زاهد نجف بسیار اندک مینگاشت. بحثهای علمی، عبارتهای پیوسته و رسیدگی به امور مؤمنان وی را از پرداختن قلم باز میداشت ولی اندک کتابهای باز مانده از آن فقیه فرزانه نیز میتواند نشانه روشن توان علمیاش باشد. فهرست نگاشتههای آن رادمرد چنین است: ۱. تقریرات بحثهای آیة الله آقا ضیاء الدین عراقی ۲. تقریرات اصول فقه آیة الله میرزا حسین نایینی ۳. حاشیه بر کتاب گران قدر عروة الوثقی ۴. حاشیه بر کتاب شریف وسیلة النجاة ۵. ذخیرة المؤمنین ۶. رسالههایی در موضوعات گوناگون فقهی، اصولی، ادبی و رجالی.
[ویکی فقه] سید محمود شاهرودی (ابهام زدایی). سید محمود شاهرودی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • سید محمود حسینی شاهرودی، از علمای بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری قمری• سید محمود هاشمی شاهرودی، از علمای معاصر شیعه و رئیس سابق قوه قضائیه
...
...
wikifeqh: سیدمحمود_شاهرودی
[ویکی شیعه] سید محمود شاهرودی (ابهام زدایی). سید محمود شاهرودی، ممکن است به یکی از این افراد اشاره داشته باشد:
wikishia: سید_محمود_شاهرودی_(ابهام زدایی)