سیخونک زدن


مترادف سیخونک زدن: تحریک کردن، واداشتن، دواندن، به تکاپوواداشتن

معنی انگلیسی:
needle, poke, hound, prod

مترادف ها

prod (فعل)
برانگیختن، سک زدن، سیخ زدن، سیخونک زدن

prick (فعل)
تحریک کردن، ازردن، سیخ زدن، خلیدن، با سیخونک بحرکت واداشتن، سیخونک زدن، خلیدگی، با چیز نوک تیز فرو کردن

stab (فعل)
سوراخ کردن، فرو بردن، خنجر زدن، زخم زدن، سیخ زدن، سیخونک زدن

پیشنهاد کاربران

بپرس