سیخه

لغت نامه دهخدا

سیخه. [ خ َ / خ ِ ] ( اِ ) سیخک. سیخ :
جست دلال چست بر پشتش
کرد جنبان به سیخه و مشتش.
مجد خوافی.
رجوع به سیخ شود.

فرهنگ فارسی

سیخک سیخ

واژه نامه بختیاریکا

( سیخِه ) خشک؛ غیر نرم؛ سخت؛ سفت

پیشنهاد کاربران

بپرس