سیاه گلیم

لغت نامه دهخدا

سیاه گلیم. [ گ ِ ] ( ص مرکب ) بدبخت. بی دولت. سیه روز. ( برهان ). کنایه از مدبر و بی دولت. ( آنندراج ). بدبخت. بی دولت. ( انجمن آرا ) ( فرهنگ رشیدی ) :
دمی نمیرودم از سواد دیده سرشک
که هیچ طفل مبادا چو او سیاه گلیم.
سنایی ( از آنندراج ).
گشتم از غم من سیاه گلیم
زردرو از سپیدکاری تو.
سیدحسن غزنوی.
سپیدروی برانگیخته شود چو به نزع
ندید چهره اهریمن سیاه گلیم.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) بدبخت تیره بخت .

فرهنگ معین

(گِ ) (ص مر. ) بدبخت .

فرهنگ عمید

سیاه بخت، تیره بخت، بدبخت، مستمند.

پیشنهاد کاربران

بپرس