سیاه کار

/siyAhkAr/

لغت نامه دهخدا

سیاه کار. ( ص مرکب ) کنایه از فاسق و فاجر و ظالم و محیل و گناهکار. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : مکاره ای است اندر خشم ، سیاه کاره ای سپیدچشم. ( جهانگشای جوینی ).
بیا بمیکده و چهره ارغوانی کن
مرو بصومعه کآنجا سیاه کارانند.
حافظ.
جانا روا مدار که بی هیچ موجبی
چشم سیاه کار تو خونم هدر کند.
ابن یمین ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

سیه کار:کنایه ا بدکار، گناهکار، فاسق، ستمکار
( صفت ) ۱ - آن که سیاه کند مسود . ۲ - بد کار فاسق . ۳ - ظالم ستمکار .

فرهنگ معین

(ص . ) بدکار، ظالم .

فرهنگ عمید

۱. بدکار، گناهکار، فاسق.
۲. ظالم، ستمکار.

پیشنهاد کاربران

بپرس