سیاه دست

لغت نامه دهخدا

سیاه دست. [ دَ ] ( ص مرکب ) بخیل. ( غیاث اللغات ). کنایه از مردم بخیل و رذل و ممسک. ( برهان ). || کنایه از نحس و شوم. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(دَ ) (ص مر. ) ۱ - بخیل ، خسیس . ۲ - پست ، فرومایه . ۳ - شوم ، نامبارک .

فرهنگ عمید

۱. بخیل، ممسک، خسیس.
۲. فرومایه.
۳. شوم، نحس.

پیشنهاد کاربران

بپرس