شاهان حکومت پهلوی، رضاشاه و محمدرضاشاه، سیاست دینی متفاوتی در مورد مذاهب ایرانیان داشتند.
بعد از دوران مشروطه روحانیون دو دسته شدند. دسته اول عده ای بودند نظیر میرزای نایینی و آخوند خراسانی و چند روحانی دیگر، اینها معتقد بودند که نباید دین قدرت اجرایی سیاسی داشته باشد، دسته دوم روحانیونی بودند که خواهان سهیم شدن در قدرت بودند مثل سید حسن مدرس و سید محمد کاظم یزدی، رفته رفته که به دوران رضا شاه می رسیم دست روحانیون از مراکز قدرت قطع می شود در این دوره رضا شاه دست به اصلاحات فرهنگی زد. او که خود را میراث دار ایران باستان می دانست و در این راه مشاورانی همچون فروغی و محمد تدین و عبدالحسین تیمورتاش داشت معتقد بر این بود که مذهب و خرافات آن باعث عقب افتادگی ایران در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی شده است. از همان شروع کار دست به مذهب زدایی در تمامی کشور زد از یک طرف ملتی با سنت های عجین شده و طرف دیگر حکومتی که می خواست کشور را با زور به جلو ببرد گرچه او توانست مراکز مهمی را که تا آن روز در دست روحانیت بود از چنگ آنان در بیاورد. مراکزی مثل آموزش و پرورش و قوه قضاییه که مبانی اسلام در گروه این دو بود.
... [مشاهده متن کامل]
اقدامات رضا شاه برای ایجاد وحدت و یکپارچگی ملی نارضایتی های زیادی در میان اقلیت های مذهبی و زبانی پدیدآورد. مدارس بهایی که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانش آموز داشت در سال ۱۳۱۳ به بهانه برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد کشته شدن باب تعطیل شد. در سال ۱۳۱۰ ساموئل حییم نماینده یهودیان در مجلس که در سال ۱۳۰۵ بابت هموندی در کودتای نافرجام سرهنگ پولادین به زندان محکوم شده بود، ناگهان اعدام شد. شاهرخ ارباب کیخسرو نماینده زرتشتیان که از سال ۱۳۰۰ طرفدار سرسخت رضاشاه بود به دلیل اینکه پسرش در آلمان بر خلاف خواست پدر به طرفداری از نازی ها سخنرانی کرده بود به ضرب گلوله پلیس کشته شد. در مورد مدارس ارامنه نخست کلاس های تدریس زبان های اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷ اجازه نامه فعالیت این گونه مدارس باطل شد. در همان سال روزنامه نیمه رسمی اطّلاعات با چاپ مقالاتی دربارهٔ «جنایات خطرناک» که همگی با نام های ارمنی و آسوری بود، مبارزه شدیدی علیه اقلیت مسیحی به راه انداخت.
دولت رضاشاه، اعمال نفوذ برنهاد مذهب را نیز در دستور کار قرار داد. حوزه های علمیه در قم، اصفهان، و البته نجف خودمختار باقی ماندند، اما دانشکده الهیات دانشگاه تهران و مسجد سپهسالار ( که توسط امام جمعه منتخب دولت اداره می شد ) داوطلبان را امتحان می کردند تا معلوم کنند کدام یک صلاحیت آموزش دینی به مردم و در نتیجه درآمدن به کسوت روحانیت را دارند. به عبارت دیگر، برای نخستین بار دولت نحوه درآمدن به جرگه علما را تعیین می کرد. البته، روحانیونی که برای کار در بخش خدمات دولتی انتخاب می شدند، باید لباس روحانیت را کنار می گذاشتند و از پوشش غربی و کلاه استفاده می کردند. شگفت اینکه این اصلاحات به روحانیون نیز هویت متمایزی بخشیده بود. همچنین وزارت آموزش، آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجبار کرده و با کنترل محتوای این دروس، جلو هر عقیده ای را که بویی از شک آوری نسبت به مذهب داشت می گرفت. هدف رضا شاه بیشتر حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب با اندیشه های سکولار. وی زندگی سیاسی اش را با رهبری قزاق ها در آیین های ماه محرم آغاز کرده بود و برای فرزندانش، نام های شیعی انتخاب کرده بود. محمدرضا، غلامرضا، علیرضا، احمدرضا، عبدالرضا و حمیدرضا. واعظان سرشناس را برای ارائه برنامه های مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. وی همچنین شریعت سنگلجی، واعظ پر آوازه مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تأکید می کرد که اسلام در تضاد با تجدد - به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد یعنی فوتبال - نیست.





بعد از دوران مشروطه روحانیون دو دسته شدند. دسته اول عده ای بودند نظیر میرزای نایینی و آخوند خراسانی و چند روحانی دیگر، اینها معتقد بودند که نباید دین قدرت اجرایی سیاسی داشته باشد، دسته دوم روحانیونی بودند که خواهان سهیم شدن در قدرت بودند مثل سید حسن مدرس و سید محمد کاظم یزدی، رفته رفته که به دوران رضا شاه می رسیم دست روحانیون از مراکز قدرت قطع می شود در این دوره رضا شاه دست به اصلاحات فرهنگی زد. او که خود را میراث دار ایران باستان می دانست و در این راه مشاورانی همچون فروغی و محمد تدین و عبدالحسین تیمورتاش داشت معتقد بر این بود که مذهب و خرافات آن باعث عقب افتادگی ایران در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی شده است. از همان شروع کار دست به مذهب زدایی در تمامی کشور زد از یک طرف ملتی با سنت های عجین شده و طرف دیگر حکومتی که می خواست کشور را با زور به جلو ببرد گرچه او توانست مراکز مهمی را که تا آن روز در دست روحانیت بود از چنگ آنان در بیاورد. مراکزی مثل آموزش و پرورش و قوه قضاییه که مبانی اسلام در گروه این دو بود.
... [مشاهده متن کامل]
اقدامات رضا شاه برای ایجاد وحدت و یکپارچگی ملی نارضایتی های زیادی در میان اقلیت های مذهبی و زبانی پدیدآورد. مدارس بهایی که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانش آموز داشت در سال ۱۳۱۳ به بهانه برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد کشته شدن باب تعطیل شد. در سال ۱۳۱۰ ساموئل حییم نماینده یهودیان در مجلس که در سال ۱۳۰۵ بابت هموندی در کودتای نافرجام سرهنگ پولادین به زندان محکوم شده بود، ناگهان اعدام شد. شاهرخ ارباب کیخسرو نماینده زرتشتیان که از سال ۱۳۰۰ طرفدار سرسخت رضاشاه بود به دلیل اینکه پسرش در آلمان بر خلاف خواست پدر به طرفداری از نازی ها سخنرانی کرده بود به ضرب گلوله پلیس کشته شد. در مورد مدارس ارامنه نخست کلاس های تدریس زبان های اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷ اجازه نامه فعالیت این گونه مدارس باطل شد. در همان سال روزنامه نیمه رسمی اطّلاعات با چاپ مقالاتی دربارهٔ «جنایات خطرناک» که همگی با نام های ارمنی و آسوری بود، مبارزه شدیدی علیه اقلیت مسیحی به راه انداخت.
دولت رضاشاه، اعمال نفوذ برنهاد مذهب را نیز در دستور کار قرار داد. حوزه های علمیه در قم، اصفهان، و البته نجف خودمختار باقی ماندند، اما دانشکده الهیات دانشگاه تهران و مسجد سپهسالار ( که توسط امام جمعه منتخب دولت اداره می شد ) داوطلبان را امتحان می کردند تا معلوم کنند کدام یک صلاحیت آموزش دینی به مردم و در نتیجه درآمدن به کسوت روحانیت را دارند. به عبارت دیگر، برای نخستین بار دولت نحوه درآمدن به جرگه علما را تعیین می کرد. البته، روحانیونی که برای کار در بخش خدمات دولتی انتخاب می شدند، باید لباس روحانیت را کنار می گذاشتند و از پوشش غربی و کلاه استفاده می کردند. شگفت اینکه این اصلاحات به روحانیون نیز هویت متمایزی بخشیده بود. همچنین وزارت آموزش، آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجبار کرده و با کنترل محتوای این دروس، جلو هر عقیده ای را که بویی از شک آوری نسبت به مذهب داشت می گرفت. هدف رضا شاه بیشتر حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب با اندیشه های سکولار. وی زندگی سیاسی اش را با رهبری قزاق ها در آیین های ماه محرم آغاز کرده بود و برای فرزندانش، نام های شیعی انتخاب کرده بود. محمدرضا، غلامرضا، علیرضا، احمدرضا، عبدالرضا و حمیدرضا. واعظان سرشناس را برای ارائه برنامه های مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. وی همچنین شریعت سنگلجی، واعظ پر آوازه مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تأکید می کرد که اسلام در تضاد با تجدد - به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد یعنی فوتبال - نیست.




