سیادت

/siyAdat/

مترادف سیادت: آقایی، بزرگی، خواجگی، سروری، مهتری

متضاد سیادت: بندگی

لغت نامه دهخدا

سیادت. [ دَ ] ( ع مص ) سیادة. رجوع به سیادة شود. || ( اِمص ) بزرگی. سرداری. ( غیاث ). مهتری : مهتران... قصد زیردستان از مذهب سیادت محظور شناسد. ( کلیله و دمنه ). معرفت قوانین سیادت و سیاست در جهانداری اصلی معتبر است. ( کلیله و دمنه ).

سیادة. [ دَ ] ( ع مص ) مهتر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). بزرگی. سرداری. ( آنندراج ). رجوع به سیادت شود.

فرهنگ فارسی

مجدوشرف وسروری یافتن، بزرگی ومهتری یافتن
۱ - ( مصدر ) بزرگی یافتن شرف یافتن . ۲ - ( اسم ) بزرگی مهتری سروری شرف.
سیاده بزرگی و سرداری

فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . سیادة ] ۱ - (مص ل . ) سروری ، شرف یافتن . ۲ - (اِمص . ) بزرگی ، سروری .

فرهنگ عمید

شرف و سروری یافتن، بزرگی و مهتری یافتن، مجد، بزرگی، مهتری، سروری.

جدول کلمات

سروری , بزرگی , مجد , شرف

مترادف ها

lordship (اسم)
بزرگی، سیادت، لردی، اربابی، اقایی

فارسی به عربی

سیادة

پیشنهاد کاربران

سیادت در اصطلاح حقوقی به معنی سید است
سروری، آبرو داری، شرف
شــرف
صاحب گیسویی. [ ح ِ ] ( حامص مرکب ) سیادت. علوی بودن :
گر کند با تو کسی دعوی به صاحب گیسویی
گیسو از شرمت فروریزد پدید آید کلی.
سوزنی.
در اصطلاح حقوق جمع کلمه سید است.
بزرگی و سروری
آقایی، بزرگی، خواجگی، سروری، مهتری
سرور یا رتبه سروری

بپرس