سیاحت

/siyAhat/

مترادف سیاحت: تماشا، سفر، سیر، گردش، جهانگردی، گردشگری، آفاق پویی

برابر پارسی: جهانگردی

معنی انگلیسی:
journey, touring

لغت نامه دهخدا

سیاحت. [ ح َ ] ( ع مص ) سیر کردن. رفتن بر زمین. ( غیاث ) ( از آنندراج ). گردش. بگشتن. ( نصاب الصبیان ). رفتن در زمین. ( دهار ). سفر و سیر و گردش در روی زمین از شهری بشهری رفتن. مسافرت. زیارت. جهان گردی. جهان پیمایی. کیهان نوردی : تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت. ( گلستان ).
- امثال :
هم سیاحت است هم تجارت .
- سیاحت کردن ؛ گردش کردن. سیر نمودن. جهانگردی کردن :
اگر پارسایی سیاحت نکرد
سفرکردگانش نخوانند مرد.
سعدی.

سیاحة. [ ح َ ] ( ع مص ) سیاحت. رجوع به سیاحت شود.

فرهنگ فارسی

گردش کردن درشهرهاوکشورهای مختلف، جهانگردی
۱ - ( مصدر ) گردش کردن در شهر ها و کشور های مختلف . ۲ - ( اسم ) جهانگردی .
سیر کردن و رفتن بر زمین گردش

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . سیاحة ] ۱ - (مص ل . ) گردش کردن ، گشتن . ۲ - (اِمص . ) جهان گردی .

فرهنگ عمید

۱. گردش کردن در شهرها و کشورهای مختلف، جهانگردی.
۲. تماشا کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سیاحت به معنی گردشگری است که‏ از آن به مناسبت در باب صلات یاد کرده‏اند.
۱. ↑ توضیح المسائل مراجع ج۱، ص۶۹۸ م۱۳۰۰.۲. ↑ توضیح المسائل مراجع ۱، ص۷۰۶ م۱۳۱۵.۳. ↑ تحریر الوسیلة ج۱، ص۲۵۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۵۶۷.
...

[ویکی فقه] سیاحت (قرآن). سیاحت به معناى سفر، سیر، گردش بر روى زمین، از شهرى به شهرى رفتن، جهانگردی
توبیخ شدن مشرکان، به دلیل سیر نکردن در زمین، جهت عبرت آموزى:۱. ... أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ....
یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۹.
← مشاهده فرجام استهزاگران انبیا
...

جدول کلمات

جهانگردی

مترادف ها

travel (اسم)
حرکت، جنبش، گردش، سفر، سیر، جهانگردی، مسافرت، سیاحت

tour (اسم)
ماموریت، نوبت، سفر، سیر، گشت، مسافرت، سیاحت

trip (اسم)
گردش، سفر، لغزش، سیاحت، سبک رفتن، لغزش خوردن

journey (اسم)
سفر، مسافرت، سیاحت

فارسی به عربی

جولة , رحلة , سیاحة

پیشنهاد کاربران

سیاحت؛ در متن زیر فلسفه ی پیدایش و بار معنایی کلمه ی سیاحت در مقوله ی زبان شناسی خدمت عزیزان تبیین گردیده است.
سیاه ؛ کلیدواژه ای اصیل که مفهوم بسیار خاصی در درون خود دارد.
کلیدواژه ای که مربوط به تاریکی و عدم وجود نور می باشد. به مفهوم سکون و سیهه یِ سِیْرِ نور در یک مساحت جهت سیاحت در سایه.
...
[مشاهده متن کامل]

از زاویه قانون حروف معکوس کلمات، دو کلمه ی سیهه و حیث ( حیثیت ) در دو جهت متضاد همدیگر مفهوم دارد. به مفهوم از دست دادن نور و کسب نور. مثل دو کلمه ی حدقه و قدح و خیلی کلمات اینچنینی.
البته مقوله ی سیاهی و سیهه و سیاحت هم در ذات هستی چیز بدی نیست. که اگر بَد بود امکان وجود پیدا نمی کرد. ولی جهت و مقدار و نیَّت و جایگاه استفاده اینها، مقوله هایی هستند که مرز خوب و بد بودن این کلمات را مشخص می کند.
متضاد انطباقی کلمه ی سیاه کلیدواژه ی سیس به مفهوم سفید می باشد. سیاهی نتیجه سکون سیر نور و سیس، نتیجه سِیْر و سیاحت نور که وجود هر دو عامل باعث ایجاد سیستم در زیست و ایجاد حیثیت حیات در طبیعت می گردد.
کلماتی که بین دو کلیدواژه ی متضاد به نام سیاه و سیس وجود دارد کلمه ی سیر و سیاحت و مساحت و حیثیت و سیاست و سیستم و سیهه می باشد.
سِیْر به مفهوم طی نمودن مسیر و سیاحت به مفهوم نشستن در سایه ی یک مساحت جهت مصرف نور.
اگر از قانون حروف معکوس هم به بار معنایی کلمه سیاه نگاه کنیم کلمه ی هیس به مفهوم ایجاد سکوت و تسکین، دارای مفهوم می باشد.
اشتراک کلمات در زبان های مختلف در خصوص کلمه ی سیاه هم اکنون در زبان چینی تحت عنوان هِیْسَدَ در حال استفاده می باشد.
کلیدواژه ی سیس هم اکنون در زبان کرمانجی به معنی سفید در حال استفاده می باشد.
اگر هم از زاویه ی رفتار ذاتی حروف مُصَوَّت به کلمه سیس نگاه کنیم، به کلماتی که جریان نور را در خود دارند خواهیم رسید مثل سوسو زدن یا سوسه آمدن، یا اصطلاح مُک و سوسه در مکانیک سیالات و صنعت متالوژی.

توریسم
گردشگری، سیر و سفر
توکتاب ششم هست 😁

بپرس