[ویکی نور] «محمدعلی سیاح» فرزند مرحوم حاج محمدرضا، در سال 1252ق در خانواده ای دوست دار علم و ادب به دنیا آمد و در عنفوان جوانی برای تحصیل علوم متداوله آن زمان به طهران و بعد با کمک مالی عموی خود به اعتاب مقدسه مسافرت نموده و از محضر دانشمندان و علمای عصر خویش بهره مند شد. نزدیک صد سال زندگی کرده، و بیست سال از عمر را خارج از ایران بوده است. دو سه سالی از تنگ و تبعید قجری طعمی چشیده و در چهل و دو سه سالگی به خاطر مادر پیر و به توصیه حاج ملاعلی کنی، ازدواج کرده و فرزندانش، همایون و حمید و محسن هر کدام پس از وی مصدر اموری شده اند.
او برای تحصیل علوم متداول زمان تا کربلا و نجف هم می رود. چند سالی طلبگی می کند. در محرم سال 1276ق از حوزه تحصیل به محلات بازگشته، و شیوه معمولی طلبگی به ارشاد و تبلیغ اشتغال می یابد.
حاج سیاح با ارداه ای قابل تحسین به فراگیری زبان همّت می گمارد و پنج زبان: روسی، ترکی استانبولی، نمساوی(اطریشی)، فرانسوی و انگلیسی را می آموزد. با چند تن از پادشاهان آن عصر ملاقات می کند و.... به هر شهری که وارد می شود از مساجد، کلیساها، موزه ها، مدرسه ها، دارالفنون ها، چاپ خانه ها، کتاب خانه ها، آثار باستانی و.... دیدن می کند. کارخانجات و نیز کلیه عوامل پیشرفت و ترقی کشورها را از نظر دور نمی دارد و در سفرنامه خود آن ها را معرفی می کند.
او با ویژگی که دارد، در طی هیجده سال سیاحت غرب در حوزه مسایل سیاسی نیز شخص کاردانی می شود.
از بدو ورود به ایران ظاهراً یادداشت روزانه برداشت، که متن تدوین شده آن کتاب خاطرات او را تشکیل می دهد. از همان نخستین یادداشت ها احساس او درباره ایران و تأسفی که بر تنزّل احوال می خورد، نمایان است. از بوشهر به شیراز و اصفهان و کاشان و محلات رفت، وصف طبیعت ایران آن زمان،اوضاع اجتماعی - سیاسی، چگونگی راه ها، رگه هایی از زندگی طبقات مردم، سرشناسان، رجال سیاسی و چگونگی اداره دولتی در یادداشت های او، تراویده قلم مردی جهاندیده، سرد و گرم چشیده و اهل مقایسه است. در شوال 1294 به زادگاه خود وارد شد. احساسش را درباره محلات، مادر، بستگان و آشنایان با خامه ای مؤثر بیان کرده است. حدود یک ماه بعد به تهران رفت. شماری از رجال که آوازه او را شنیده بودند، به دیدارش رفتند، پای نقل و حدیث هایش نشستند و عده ای هم به او اندرز یا هشدار دادند که «مبادا از آبادی و عدل و نظم فرنگستان و خرابی و بی نظمی ایران»، کلمه ای بگوید یا «در ایران حرف تمدن به زبان» بیاورد که برای وی خطر جانی از پی دارد.
او برای تحصیل علوم متداول زمان تا کربلا و نجف هم می رود. چند سالی طلبگی می کند. در محرم سال 1276ق از حوزه تحصیل به محلات بازگشته، و شیوه معمولی طلبگی به ارشاد و تبلیغ اشتغال می یابد.
حاج سیاح با ارداه ای قابل تحسین به فراگیری زبان همّت می گمارد و پنج زبان: روسی، ترکی استانبولی، نمساوی(اطریشی)، فرانسوی و انگلیسی را می آموزد. با چند تن از پادشاهان آن عصر ملاقات می کند و.... به هر شهری که وارد می شود از مساجد، کلیساها، موزه ها، مدرسه ها، دارالفنون ها، چاپ خانه ها، کتاب خانه ها، آثار باستانی و.... دیدن می کند. کارخانجات و نیز کلیه عوامل پیشرفت و ترقی کشورها را از نظر دور نمی دارد و در سفرنامه خود آن ها را معرفی می کند.
او با ویژگی که دارد، در طی هیجده سال سیاحت غرب در حوزه مسایل سیاسی نیز شخص کاردانی می شود.
از بدو ورود به ایران ظاهراً یادداشت روزانه برداشت، که متن تدوین شده آن کتاب خاطرات او را تشکیل می دهد. از همان نخستین یادداشت ها احساس او درباره ایران و تأسفی که بر تنزّل احوال می خورد، نمایان است. از بوشهر به شیراز و اصفهان و کاشان و محلات رفت، وصف طبیعت ایران آن زمان،اوضاع اجتماعی - سیاسی، چگونگی راه ها، رگه هایی از زندگی طبقات مردم، سرشناسان، رجال سیاسی و چگونگی اداره دولتی در یادداشت های او، تراویده قلم مردی جهاندیده، سرد و گرم چشیده و اهل مقایسه است. در شوال 1294 به زادگاه خود وارد شد. احساسش را درباره محلات، مادر، بستگان و آشنایان با خامه ای مؤثر بیان کرده است. حدود یک ماه بعد به تهران رفت. شماری از رجال که آوازه او را شنیده بودند، به دیدارش رفتند، پای نقل و حدیث هایش نشستند و عده ای هم به او اندرز یا هشدار دادند که «مبادا از آبادی و عدل و نظم فرنگستان و خرابی و بی نظمی ایران»، کلمه ای بگوید یا «در ایران حرف تمدن به زبان» بیاورد که برای وی خطر جانی از پی دارد.
wikinoor: سیاح،_محمدعلی