سگ کنی

لغت نامه دهخدا

سگ کنی. [ س َ ک َ ] ( اِ مرکب ) مردم گیا باشد و آن را از آنجهت سگ کنی میگویند که هرکس آن را میکند میمیرد پس بوقت کندن اطراف آن را خالی کنند و طنابی آورند یکسر آن را بر کمر سگ و سر دیگر را بکمر گیاه بندند و سگ را نهیب دهند تا بدود. در آن اثناء آن گیاه از زمین کنده شود. گویند بعد از چند روز آن سگ میمیرد. میوه و ثمر آن را به عربی تفاح الجن خوانند. ( برهان ). همان مردم گیا که استرنگ گویند. ( رشیدی ). مردم گیاه است چون سگ میکند باین اسم موسوم شده و سگکنک مصغر سگ کنی است. ( آنندراج ). رجوع به سگ کنک شود.

فرهنگ فارسی

مردم گیا باشد و آنرا از آنجهت سگ کنی میگویند که هر کس آنرا میکند میمیرد .

پیشنهاد کاربران

بپرس