سکندری خوردن


مترادف سکندری خوردن: لغزیدن، سرنگون شدن

معنی انگلیسی:
founder, trip, stumble

لغت نامه دهخدا

سکندری خوردن. [ س ِ ک َ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بسر درآمدن چه سکندر بزبان رومی سر را گویند. ( غیاث ) :
نصیب قسمت من کرد جوهری اسبی
که نیست روزی او جز سکندری خوردن.
جوهری ( از آنندراج ).
رجوع به سکندر خوردن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بسر در آمدن ( اسب ) پیش پا خوردن .
بسر در آمدن چه سکندر بزبان رومی سر را گویند .

فرهنگ معین

( ~ . دَ ) (مص ل . ) با سر به زمین آمدن .

مترادف ها

trip (فعل)
گردش کردن، سفر کردن، سکندری خوردن، پشت پا خوردن یازدن

stumble (فعل)
تلو تلو خوردن، لکنت داشتن، لغزیدن، سکندری خوردن

فارسی به عربی

زلة , سفرة

پیشنهاد کاربران

زمین خودن، تلو تلو خوردن، لغزیدن، لکنت داشتن، پشت پا خوردن یازدن، گردش کردن
Stumble
Tumble
Trip
پای در پای کشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) بهم درپیچیدن دو پای از مستی و جز آن : دست در دست برده چون مصروع پای درپای میکشم چون مست . مسعودسعد.
تلو تلو خوردن
They stumble that run fast

بپرس