سکنجیدن
معنی انگلیسی:
cough, scrape
لغت نامه دهخدا
سکنجیدن. [ س ِ ک َ دَ ] ( مص ) سرفه کردن. ( برهان ). سرفیدن. ( رشیدی ) ( آنندراج ). || تراشیدن. ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ). || گزیدن. || آواز به گلو کردن. ( رشیدی ) ( برهان ) ( آنندراج ). || خستن. خراشیدن. مجروح کردن :
رخسار ترا ناخن این چرخ سکنجد
تا چند لب لعل دلارام سکنجی.ناصرخسرو.
فرهنگ معین
(سَ کَ دَ یا س کُ دَ ) ۱ - (مص ل . ) سرفه کردن . ۲ - (مص م . ) خراشیدن . ۳ - گزیدن .
فرهنگ عمید
۱. تراشیدن، خراشیدن: رخسار تو را ناخن این چرخ «سکنجد» / تا چند لب لعل دلارام سکنجی (ناصرخسرو: لغت نامه: سکنجیدن ).
۲. گَزیدن.
۳. سرفه کردن.