سکلیدن. [ س ِ ک ُ دَ ] ( مص ) سگلیدن. گسلیدن. ( فرهنگ فارسی معین ) : من اگر از اجزاء خود را فروسکلم از لطف بی نهایت و ارادت. ( فیه مافیه ص 138 ). رجوع به گسلیدن شود.
پیشنهاد کاربران
سکلیدن، در فارسی مروج افغانستان همان گسیختن یا پاره شدن و قطع شدن است. مانند، سکلیدن تار ویا نخ