فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جنس مجموع افرادی که از یک جنس هستند . ۲ - جنس زن . توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولی است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. عضوی از بدن که جنسیت را تعیین می کند.
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه سکس
معادل ابجد 140
تعداد حروف 3
تلفظ seks
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [فرانسوی: sexe]
مختصات ( زن یامرد )
آواشناسی seks
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
معادل ابجد 140
تعداد حروف 3
تلفظ seks
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [فرانسوی: sexe]
مختصات ( زن یامرد )
آواشناسی seks
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
ساکسیفون
سِکس ( sex ) - چندی درباره واژگان پارسی آن:
مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن -
واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
.
( ( آن را با واژه مُرزَنده یکسان ندانید:
آمُرزش، بخشش - درگذشتن، مُردن
... [مشاهده متن کامل]
گرچه در اوستا از ریشه مَرگ هست!
به گونه مَرِزدا ( mareždā ) خوانده می شود! ) )
.
پهلوی: مَرز ( marz ) ، مَرزیهِند ( marzīhēnd )
از واژه مرز ( نزدیک، سرحد ) و هَندام ( اندام ) سرهم شده است و سپس به گونه: "مَرزَند یا مَرزیدن" درآمده است!
.
معنی: نزدیک شونده به اندام زایِشی ( تناسلی و جنسی ) -
همبستری، همخوابگی، هماغوشی، آرامیدن ( آرمیدن ) ،
مُضاجعه، جِماع، نزدیکی، قِران شونده، درآمیزی، گُشنی، ژادِش ( گایِش ) ، سکس کردن ( sex, sexual ) ، رابطه جنسی
.
( ( چند نمونه دیگر در پهلوی که بهتر است بدانیم:
هَمارمونی ( Hamarmuni ) : روی هم آرامیدن، همخوابگی!
مایِش ( Mayesh ) ، مایِشن یا مالیشن: همبستری و مالش!
سپوختن، سپوزش، سپوزیدن: فرو کردن، بُردن، به زور فشار دادن
تن ویمخت ( Tanvimext ) : برهنه کردن، جامه از تن درآوردن به هنگام آمیزش ) )
.
پس بهترین واژه برای "sex" >>> "مَرزَنده" هست که گونه های گوناگونی هم دارد!
.
شایست ناشایست، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند26:
ud kē pad dānišn, zan ī daštān "marzēd", pānzdah tanāpuhl ud šast stēr wināh ō bun
معنی: و هر که دانسته با زنِ دَشتان "هم خوابگی، سکس" کند، پانزده تنافور ( تَناپور! ) و شصت اَستیر گناه بر او ( ذمه، وی ) باشد
( ( هر "استیر": برابر با چهار درهم بود! ) )
.
گاه به همانند واژه "نزدیکی" دو معنا دارد و به معنی نزدیک شدن هم می دهد!
در کارنامه اردشیر پاپکان، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند5:
axtar - mārān sālār pad passox guft kū "yw’cd’n" ōbastag ud stārag ohrmazd abāz bālist āmad u - š az wahrām ud anāhīd pad kust haftōring ud šēr axtar "marzīhēnd" ud ō ohrmazd ayārīh dahēnd
معنی: اخترشماران سردار ( کاپیتان: سرتیم ) یا سرپرست ستاره شناسان، به پاسخ گفت:
که "دوآپتان، جُدَی: گوچهر" افتاده و ستاره هرمزد ( مشتری ) باز بالست ( اوج، بالا ) آمد و از بهرام ( مریخ ) و آناهید ( زهره ) به کسته ( طرف، سوی ) هفت اورنگ ( دب اکبر ) و شیر اختر ( برج اسد ) "مَرزَند" ( قِران باشند، نزدیک می شود ) و به اورمزد یاری می دهند
.
"سپوختن" گاه به معنای سرپیچی کردن و دور کردن می آید!
کارنامه اردشیر بابکان، فَرگَرد ( فصل ) 2، بند8:
pābag az ān čiyōn ardawān meh kāmgārtar būd ǰuttar kardan ud ān framān be "spōxtan" nē šāyist
معنی: پاپک از آن رو [که] اردوان مِه ( بزرگ ) ،
کامکارتر ( کامرواتر، نیرومندتر ) بود، جز آن کردن ( یه کاره دیگه انجام دادن ) و [از] آن فرمان "بِسپوختن ( سرپیچی کردن ) " نه شایست ( شایسته نیست )
( ( به سخن ( حرفِ ) بزرگتر ها و دانایان گوش فرا دادند! ) )
مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن -
واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
.
( ( آن را با واژه مُرزَنده یکسان ندانید:
آمُرزش، بخشش - درگذشتن، مُردن
... [مشاهده متن کامل]
گرچه در اوستا از ریشه مَرگ هست!
به گونه مَرِزدا ( mareždā ) خوانده می شود! ) )
.
پهلوی: مَرز ( marz ) ، مَرزیهِند ( marzīhēnd )
از واژه مرز ( نزدیک، سرحد ) و هَندام ( اندام ) سرهم شده است و سپس به گونه: "مَرزَند یا مَرزیدن" درآمده است!
.
معنی: نزدیک شونده به اندام زایِشی ( تناسلی و جنسی ) -
همبستری، همخوابگی، هماغوشی، آرامیدن ( آرمیدن ) ،
مُضاجعه، جِماع، نزدیکی، قِران شونده، درآمیزی، گُشنی، ژادِش ( گایِش ) ، سکس کردن ( sex, sexual ) ، رابطه جنسی
.
( ( چند نمونه دیگر در پهلوی که بهتر است بدانیم:
هَمارمونی ( Hamarmuni ) : روی هم آرامیدن، همخوابگی!
مایِش ( Mayesh ) ، مایِشن یا مالیشن: همبستری و مالش!
سپوختن، سپوزش، سپوزیدن: فرو کردن، بُردن، به زور فشار دادن
تن ویمخت ( Tanvimext ) : برهنه کردن، جامه از تن درآوردن به هنگام آمیزش ) )
.
پس بهترین واژه برای "sex" >>> "مَرزَنده" هست که گونه های گوناگونی هم دارد!
.
شایست ناشایست، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند26:
ud kē pad dānišn, zan ī daštān "marzēd", pānzdah tanāpuhl ud šast stēr wināh ō bun
معنی: و هر که دانسته با زنِ دَشتان "هم خوابگی، سکس" کند، پانزده تنافور ( تَناپور! ) و شصت اَستیر گناه بر او ( ذمه، وی ) باشد
( ( هر "استیر": برابر با چهار درهم بود! ) )
.
گاه به همانند واژه "نزدیکی" دو معنا دارد و به معنی نزدیک شدن هم می دهد!
در کارنامه اردشیر پاپکان، فَرگَرد ( فصل ) 3، بند5:
axtar - mārān sālār pad passox guft kū "yw’cd’n" ōbastag ud stārag ohrmazd abāz bālist āmad u - š az wahrām ud anāhīd pad kust haftōring ud šēr axtar "marzīhēnd" ud ō ohrmazd ayārīh dahēnd
معنی: اخترشماران سردار ( کاپیتان: سرتیم ) یا سرپرست ستاره شناسان، به پاسخ گفت:
که "دوآپتان، جُدَی: گوچهر" افتاده و ستاره هرمزد ( مشتری ) باز بالست ( اوج، بالا ) آمد و از بهرام ( مریخ ) و آناهید ( زهره ) به کسته ( طرف، سوی ) هفت اورنگ ( دب اکبر ) و شیر اختر ( برج اسد ) "مَرزَند" ( قِران باشند، نزدیک می شود ) و به اورمزد یاری می دهند
.
"سپوختن" گاه به معنای سرپیچی کردن و دور کردن می آید!
کارنامه اردشیر بابکان، فَرگَرد ( فصل ) 2، بند8:
pābag az ān čiyōn ardawān meh kāmgārtar būd ǰuttar kardan ud ān framān be "spōxtan" nē šāyist
معنی: پاپک از آن رو [که] اردوان مِه ( بزرگ ) ،
کامکارتر ( کامرواتر، نیرومندتر ) بود، جز آن کردن ( یه کاره دیگه انجام دادن ) و [از] آن فرمان "بِسپوختن ( سرپیچی کردن ) " نه شایست ( شایسته نیست )
( ( به سخن ( حرفِ ) بزرگتر ها و دانایان گوش فرا دادند! ) )
واژه سکس اگر بصورت ( نام. ) بکار برود ۲ معنای اصلی میدهد: ۱_ژادینگی و جنسیت ۲_هم خوابگی ، خفت وخیز
اما واژه سکس اگر بصورت ( کارواژه. ) بکار برود تنها ۱ معنی میدهد: ۱_هم آغوش و هم بستر شدن ، معاشقه کردن ، شهوت راندن
اما واژه سکس اگر بصورت ( کارواژه. ) بکار برود تنها ۱ معنی میدهد: ۱_هم آغوش و هم بستر شدن ، معاشقه کردن ، شهوت راندن
بوک. [ ب َ ] ( ع مص ) برجستن خر نر بر ماده. || گرد ساختن گلوله گلین را در هر دو کف دست. || فروختن متاع یا خریدن آن را. || کاویدن چشمه را به چوب و مانند آن تا آب برآید. || گائیدن زن را. || مشتبه و شوریده
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
شدن کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ) . || شوریده شدن رأی قوم پس نیافتن مخرج از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ) . || فربه شدن شتر . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
تن آمیزی
کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.
شکر. [ ش َ / ش ِ ] ( ع اِ ) شرم زن یا گوشت آن. ج ، شِکار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . شرم زن. ( یادداشت مؤلف ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) :
بزن دست بر شکر من تک تکک تک
... [مشاهده متن کامل]
چنان چون زغاره برد مهربانو.
؟ ( از لغت فرس اسدی ، نسخه خطی نخجوانی ) .
|| ( اِمص ) جماع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . آرمیدن با زن.
بزن دست بر شکر من تک تکک تک
... [مشاهده متن کامل]
چنان چون زغاره برد مهربانو.
؟ ( از لغت فرس اسدی ، نسخه خطی نخجوانی ) .
|| ( اِمص ) جماع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . آرمیدن با زن.
کوشیدن
آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطاع نسل است و هم نزدیک همگنان زشت است. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
آرمیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجامعت : و کوشیدن با غلام بعد از آنکه هم در شریعت حرام است و هم خلاف طبیعت آفرینش است و هم سبب انقطاع نسل است و هم نزدیک همگنان زشت است. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
قضای شهوت کردن ؛ به آرزوی نفس عمل کردن و مقاربت نمودن. ( ناظم الاطباء ) .
وطی . [ وَطْی ْ ] ( ع مص ) آرامش با کسی . آرمیدن . جماع کردن . ( غیاث اللغات ) : و الدخول الموجب للمهر هو الوطی قُبُلاً او دبراً. ( شرایع علامه ٔ حلی ) .
طفل را نبود ز وطی زن خبر
جز که گویی هست آن خوش چون شکر.
مولوی .
|| پایمال کردن . ( غیاث اللغات ) .
طفل را نبود ز وطی زن خبر
جز که گویی هست آن خوش چون شکر.
مولوی .
|| پایمال کردن . ( غیاث اللغات ) .
واقعه. [ م ُ ق َ ع َ / ق ِ ع ِ ] ( از ع ، اِمص ) مواقعة. مواقعت. نبرد و پیکار. ( ناظم الاطباء ) . حرب : ابوالفضل هروی منجم با مؤیدالدوله مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه هبوط رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 70 ) . خبر مواقعه ایشان به سلطان رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 405 ) . بهاءالدوله لشکری به مواقعه او فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 314 ) .
... [مشاهده متن کامل]
- مواقعه کردن ؛ جنگ کردن. جنگیدن. به حرب پرداختن. نبرد کردن. رزمیدن. ( از یادداشت مؤلف ) .
|| آرمیدن با زن. آمیزش. مقاربت. مجامعت. مواقعت. مباضعت. مباشرت. مضاجعت. جماع. وقاع. مباضعه. بضاع. نزدیکی. آرامش. آرامش با. . . صحبت. ( یادداشت مؤلف ) . و رجوع به مواقعة و مجامعت شود.
... [مشاهده متن کامل]
- مواقعه کردن ؛ جنگ کردن. جنگیدن. به حرب پرداختن. نبرد کردن. رزمیدن. ( از یادداشت مؤلف ) .
|| آرمیدن با زن. آمیزش. مقاربت. مجامعت. مواقعت. مباضعت. مباشرت. مضاجعت. جماع. وقاع. مباضعه. بضاع. نزدیکی. آرامش. آرامش با. . . صحبت. ( یادداشت مؤلف ) . و رجوع به مواقعة و مجامعت شود.
آمیزش جنسی ، موجب تولید فرزند
ترکیب اسپرم و تخمک و تشکیل سلول های اولیه خلقت
۱. امور جنسی.
۲. عضوی از بدن که جنسیت را تعیین می کند.
۲. عضوی از بدن که جنسیت را تعیین می کند.
سیم بر سنگ زدن . [ ب َ س َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از جماع کردن . ( غیاث ) ( آنندراج ) : تا بطبع تو بود با او بزن با سیم سنگ ور بدل گردد مزاجش نیست او زر عیار. استاد ( از آنندراج ) .
درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .
سکسیدن.
م. ث
سکسیدن این حیوان ها شوربختانه به زاییدن توله های جدید نیانجامید.
م. ث
سکسیدن این حیوان ها شوربختانه به زاییدن توله های جدید نیانجامید.
کام رانی
سپوژ در پهلوی ساسانی
سپوختم: سکس کردم
می سپوزم: سکس می کنم
گُشنی کردن
خفت و خیز
مَرزیدن
نزدیکی
آمیزش
گاییدن
کردن
سپوختم: سکس کردم
می سپوزم: سکس می کنم
گُشنی کردن
خفت و خیز
مَرزیدن
نزدیکی
آمیزش
گاییدن
کردن
آمیزش
بنظر میرسد واژه کامش که به تازگی معادل سکس درنظر گرفته شده چندان رسا نیست چون ما واژه هایی چون کامیابی ( رسیدن به هدف و خواسته ) و کامروایی ( برآورده شدن آنچه آرزو دارید ) چندان با سکس که برآورده شدن تنها بخشی از خواسته ها و نیازهاى آدمی است تناسب نداشته باشد.
بنظر میرسد واژه کامش که به تازگی معادل سکس درنظر گرفته شده چندان رسا نیست چون ما واژه هایی چون کامیابی ( رسیدن به هدف و خواسته ) و کامروایی ( برآورده شدن آنچه آرزو دارید ) چندان با سکس که برآورده شدن تنها بخشی از خواسته ها و نیازهاى آدمی است تناسب نداشته باشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)