سکزی

لغت نامه دهخدا

سکزی. [ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب به سیستان چه سیستان را سکزستان گویند. ( غیاث ). سکز. سیستان. سجزی. سجستان. سکستان. سکزی. سیستانی :
همانا که آن سکزی جنگجوی
که چندان همی برشمردی تو روی.
فردوسی.
سکزی امیر حرس بر وی موکل بود.
( تاریخ بیهقی ).
چه خانه ست این کزو گشت این گشن لشکر
یکی هندو یکی سکزی یکی بستی.
ناصرخسرو.
توان بردن هنوز از جای جنگت
دریده زهره سکزی به زنبر.
ناصرخسرو.
فزون شد دولتت تا بازگشتی
ز جنگ سکزیان دیومنظر.
ازرقی.
رجوع به سگزی شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به سکزستان سکستان سیستان از مردم سیستان سیستانی سجزی

فرهنگ عمید

= سجزی: رستم سکزی، فزون شد دولتت تا بازگشتی / ز جنگ سکزیان دیومنظر (ازرقی: ۲۰ ).

پیشنهاد کاربران

بله در تاریخ به علت سکا بودن سیستانی ها به اونها سکزی میگفتند. . .
این واژه برای خطاب قرار دادن سیستانی ها به کار برده میشده ( همریشه با سقز در کوردستان که سکز نام داشته به علت وجود نژاد سکایی همتبار سیستانیان در آنجا )
ریشه این واژه از دو کلمه سک ( سکا ) زی ( زاده ) میباشد
...
[مشاهده متن کامل]

ساسانیان سیستانی هارا به این شکل صدا میزدند
همچنین وقتی شاهی ساسانی به ملک سیستان گمارده شد به او لقب سکانشاه را دادند یعنی شاه سکاها. . .
یعقوب لیث همچنین مردم خود را در خطاب سکزی یاد میکند. . .

سکزی
منابع• https://www.instagram.com/sistani.melat?igsh=MTc3a2p5bWljMGY2eQ==

بپرس