سکری

لغت نامه دهخدا

سکری. [س َ را ] ( ع ص ) مؤنث سکران. ج ، سکاری. ( آنندراج ).

سکری. [ س ُک ْ ک َ ] ( ع ص نسبی ) شکرفروش. ( مهذب الاسماء ).

سکری. [ س ُک ْ ک َ ] ( ع ص نسبی ) خریدار و فروشنده شکر و حمل کننده آن. ( از الانساب سمعانی ).

سکری. [ ] ( اِخ ) ابوسعید حسن بن حسین بن عبیداﷲبن عبدالرحمن بن العلاء السکری. معرفتی نیکو به لغت و انساب و ایام داشته و خط نیکو و صحیح می نوشته و از اوست : کتاب الوحوش. کتاب النبات. کتاب المناهل والقوی. کتاب الابیات السائره. و او اشعار جماعتی از فحول شعراء و نیز پاره ای از قبائل را گرد کرده و از آنجمله است : امرؤ القیس. و دو نابغة و قیس بن الخطیم و تمیم بن ابی مقبل و اعشی و مزاحم العقیلی و اخطل و زهیر و هدبةبن خشرم و اشعاراللصوص و اشعار هذیل. ( از ابن الندیم ). وی بسال 212 متولد شد و بسال 275 هَ.ق. درگذشت.رجوع به معجم الادباء ج 3 ص 62 و معجم المطبوعات شود.

فرهنگ فارسی

ابو سعید حسن بن حسین بن عبیدالله بن عبد الرحمن بن العلائ السکری .

پیشنهاد کاربران

بپرس