سکران

لغت نامه دهخدا

سکران. [ س َ ] ( ع ص ) مست. ( دهار ) ( ترجمان القرآن )( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) :
مقعد صدقی نه ایوان دروغ
باده خاصی نه سکرانی ز دوغ.
مولوی.
- سکران طافح ؛ پر از شراب. ( مهذب الاسماء ).
- سکران ملطخ ؛ شوریده عقل. ( مهذب الاسماء ).

سکران. [ س ُ ] ( اِخ ) شیخ سکران که در چهار فرسخی بغداد مدفون و دیهی بنام وی منسوب است. ( از نزهةالقلوب ص 36 و تاریخ گزیده ص 791 ).

فرهنگ فارسی

مست، سکاری جمع
( صفت ) مست جمع : سکاری .
شیخ سکران که در چهار فرسخی بغداد مدفون و دیهی بنام وی منسوبست .

فرهنگ معین

(سَ کْ ) [ ع . ] (ص . ) مست .

فرهنگ عمید

مست.

پیشنهاد کاربران

بپرس