سکالش

لغت نامه دهخدا

سکالش. [ س ِ ل ِ ] ( اِمص ) فکر و اندیشه. ( برهان ) ( انجمن آرا ) :
ای مج کنون تو شعر من از برکن و بخوان
از من دل و سکالش از توتن و روان.
رودکی ( از سعید نفیسی ص 1022 ).
سکالش چنان شد دو کوشنده را
که ریزند صفرای جوشنده را.
نظامی.
|| متفکر و اندیشه مند بودن. || خواستن. || کارسازی کردن. ( برهان ). رجوع به سگال وسگالش شود.

پیشنهاد کاربران