سپیدرو
/sepidru/
فرهنگ اسم ها
معنی: سفیدرو، زیبارو
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
همچون بیاض چشم سیاهان خوش نگاه
هند از غریب زاده ایران سپیدروست.
میرزا طاهر ( از آنندراج ).
رجوع به سپیدروی شود. || بمجاز، بمعنی سربلند. سرفراز. سرافراز : سپیدرویم چون روز تا بمدحت تو
سیاه کردم چون شب دفاتر الواح.
مسعودسعد.
|| کنایه از مردم نیک ، بر خلاف سیه روی ، و آن را سپیدکار نیز گویند، و روسپید مثله. ( آنندراج ). سرافراز. مفتخر برای حسن عملی. رجوع به سفیدرو و سپیدروی شود. || کنایه از شکفته رو و سرخ رو. ( آنندراج ). خوشحال. خندان. شکفته :دایم دلم ز باد نکویان سپیدروست
مانند میزبان که ز مهمان سفیدروست.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).
رجوع به سفیدرو و سفیدروی شود.فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] مردم نیکوکار.
۳. [مجاز] سربلند، سرفراز.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید