( سپیدآب ) سپیدآب. [ س َ/ س ِ ] ( اِ مرکب ) از قلع و سرب و روی و توتیا سازندبطریق احتراق و در امراض عین و جایهای دیگر بکار برند و اسپیداج معرب آن است. ( انجمن آرا ) : اگر هشیار اگر سرمست بودی سپیدآبش چو گل بر دست بودی.
نظامی.
شرفنامه را تازه کردم نورد سپیدآب را ساختم لاجورد.
نظامی.
فرهنگ فارسی
۱ - گرد سفیدی که زنان به صورت خود مالند سفیده اسفیداج . ۲ - کربنات سرب که در نقاشی و رنگ کردن اطاقها به کار میرود سفید آب شیخ اسفیداب سفیداب سرب . ۳ - گرد سفیدی که از روی مواد دیگر گیرند و در نقاشی بکار برند سفیداب روی . یا سفیداب روی . اکسید زنک . یا سفیداب سرب . مخلوطی است از کربنات و ئیدرات سرب . گردیست سفید رنگ که با آب و روغن های نباتی مانند روغن کتان و بزرگ و غیره رنگ سفید پوشاننده ای میدهد و میتوان با افزودن رنگهای دیگر از آن رنگهای مختلف تهیه گرد ولی چون بر اثر ئیدروژن سولفوره هوا سیاه میگردد و سمیت آن نیز زیاد است تهیه و استعمال آن در برخی کشورها منع شده است سفیداب شیخ . یا سفیداب قلع . یکی از رنگهای جسمی است که برای نقاشی روی قلمدان و جلد کتاب و رحل قران و اوراق آس و غیره به کار میرفته . این رنگ از رنگهای غیر شفاف و حاجب ماورائ است و به جای رنگ سفید استعمال میشود . ( سپید آب ) از قلع و سرب و روی و توتیا سازند بطریق احتراق و در امراض عین و جایهای دیگر بکار برند و اسپیداج معرب آنست