سپنجی سرای

لغت نامه دهخدا

سپنجی سرای. [ س ِ پ َ س َ ] ( اِ مرکب ) کنایه از دنیا. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
ترا شهریارا جزاین است جای
نماند کس اندر سپنجی سرای.
فردوسی.
چو این چار گوهر بجای آمدند
زبهر سپنجی سرای آمدند.
فردوسی.
رها کن ز چنگ این سپنجی سرای
که پرمایه تر زین ترا هست جای.
فردوسی.
اگرچند بسیار مانی بجای
هم آخر سر آید سپنجی سرای.
اسدی.
رجوع به سپنج و سپنجی شود.
|| کلبه فالیزبانان و دشتبانان که بسیارسست و بی ثبات باشد چرا که سه پنج کنایه از سه پنج روز که مدت قلیل است. ( غیاث ). رجوع به سپنج و سپنجی شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از دنیا کلبه فالیزبانان و دشتبانان که بسیارست و بی ثبات باشد چرا که سه پنج کنایه از سه پنجروز که مدت قلیل است

پیشنهاد کاربران

بپرس