سپرم

لغت نامه دهخدا

سپرم. [ س ِ پ َ رَ / س َ رَ ] ( اِ ) مخفف سپرغم است که نوعی از ریحان باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) :
در و کوه و بیابان پر ز سپرم
کِه و مِه خسرو ودرویش خرم.
زراتشت بهرام.
در آن جمعی نشسته شاد و خرم
برسته نزدشان صد گونه سپرم.
زراتشت بهرام.
|| گل همیشه جوان. ( برهان ) ( آنندراج ) ( اوبهی ) :
چون سپرم نه میان بزم بنوروز
در مه بهمن بتاز و جان عدوسوز.
رودکی.

فرهنگ عمید

= سپرغم

پیشنهاد کاربران

سپرم یعنی گل به مفهوم امروزی، در گذشته واژه گل برای چیزی به کار می رفته که امروز گل سرخ نامیده می شود، به گل در حالت کلی که یاس و میخک و گلایل و . . . را در برمی گیرد سپرم می گفته اند

بپرس