سپر در ( بر ) آب افکندن ؛ کنایه از عاجز کردن. ( از آنندراج ) .
|| مجازاً به معنی حائل. مانع. رادع :
بدو گفت خسرو که ای پرهنر
همیشه تویی پیش هر بد سپر.
فردوسی.
تویی پهلوان مهتری پرهنر
... [مشاهده متن کامل]
همیشه به پیش بدیها سپر.
فردوسی.
جز صبر تیر او را اندر جهان سپر نیست
مرغی است صبر کو را جز خیر بال و پر نیست.
ناصرخسرو.
|| مجازاً به معنی حائل. مانع. رادع :
بدو گفت خسرو که ای پرهنر
همیشه تویی پیش هر بد سپر.
فردوسی.
تویی پهلوان مهتری پرهنر
... [مشاهده متن کامل]
همیشه به پیش بدیها سپر.
فردوسی.
جز صبر تیر او را اندر جهان سپر نیست
مرغی است صبر کو را جز خیر بال و پر نیست.
ناصرخسرو.