همان ترکش و تیر و زرین سپر
یکی بنده گرد پرخاشخر.
فردوسی.
ز دیبای زربفت و تاج و کمرهمان تخت زرین و زرین سپر.
فردوسی.
ز بس گونه گونه سنان و درفش سپرهای زرین و زرینه کفش.
فردوسی.
بسیار نثار و هدیه آورده بود از سپر. ( تاریخ بیهقی ). قریب سی سپر بزر و سیم دیلمان و سپرکشان در پیش اومیکشیدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133 ).در سپر ماه راند تیغ زراندود مهر
بر کتف کوه دوخت دست سپیده غبار.
خاقانی.
او که در این پایه هنرپیشه نیست از سپر و تیغ وی اندیشه نیست.
نظامی.
مه سپر مهر کلاخود و کمان قوس و قزح ناوکت تیر و سماکست و سها نیزه گذار.
نظام قاری ( دیوان ص 13 ).
- زرین سپر؛ کنایه از آفتاب است : ای پسربنگر بچشم دل در این زرین سپر
کو ز جابلقا سحرگه قصد جابلسا کند.
ناصرخسرو.
- سپر بر سپر بافتن ؛ دوشادوش یکدیگر رفتن. سپرها پیش رو گرفتن و رو بدشمن نهادن : سواران دشمن چو دریافتیم
پیاده سپر بر سپر بافتیم.
سعدی ( بوستان ).
- سپر بر کتف دوختن ؛ کنایه از سپر استوار کردن بر کتف. ( آنندراج ) : فرنجه چو دید آن چنان دست و زور
سپر بر کتف دوخت چون پرّ مور.
نظامی ( ازآنندراج ).
- سپر بستن ؛ مقاومت کردن. آماده شدن برای جنگ. پایداری کردن در جنگ : گر عاشقی و لذت پیکانت آرزوست
در جلوه گاه سخت کمانان سپر مبند.
شانی تکلو ( از آنندراج ).
چون به پیش آید خدنگش بر قضا بندم سپرتا نیارد نوک پیکانش سر از آن سو بدر.
درویش دهنگی ( از آنندراج ).
کدام روز آن نگار بدخو بجنگ دلها کمر نبنددز غمزه تیغ و ز عشوه خنجر ز چین ابرو سپر نبندد.بیشتر بخوانید ...