لغت نامه دهخدا
سپاه کشی. [ س ِ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) پهلوانی : امیری بود که به مردی و سپاه کشی کس از او بهتر نباشد. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
۱ - حرکت دادن سپاه . ۲ - سالاری سپاه فرماندهی قشون .
فرهنگ معین
( ~ . کِ یا کَ ) (حامص . ) حرکت دادن سپاه .