سپاره

لغت نامه دهخدا

سپاره. [ س ِ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) سی پاره است و آن یک جزو باشد از سی جزو کلام خدا. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) :
هر سقطی بعهد تو لاف هنر زند ولی
زند مغان کجا رسد بر ورق سپاره ای.
سیف اسفرنگ ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
تا هفت جلد مصحف باهفت آیت زر
مه را به تیغ قهرت بر مه کند سپاره.
بدر چاچی ( از آنندراج ).

سپاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ ) سنگی را گویند که فسان سازند یعنی کارد و شمشیر بدان تیز کنند. ( آنندراج ) ( برهان ). سنباده. ( الفاظ الادویه ).

فرهنگ فارسی

سنگی را گویند که فسان سازند یعنی کارد و شمشیر بدان تیز کنند سنباده

پیشنهاد کاربران

بپرس