سونخ. [ ن َ ] ( اِخ ) شهرکی است [ به ماوراءالنهر ] از نخشب. ( حدود العالم ) : ز شهر نخشب چون رو بسونخ آوردم نسیم جود وی آمد ز من ز هر فرسخ.سوزنی.دل رمیده غزل را بمخلص آوردم بمدح صاحب صدر ریاست سونخ محمدبن عمر مهتری که خاطر من مرا بمدحت او مرحبا زد و بخ بخ.سوزنی.رجوع به سونج شود.