سومین پلیس ( به انگلیسی: The Third Policeman ) نام رمانی نوشته نویسنده ایرلندی، برایان اونولان، تحت نام مستعار فلن اوبراین است. این کتاب بین سال های ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ نوشته شد، ولی وقتی اونولان نتوانست برای کتاب ناشری پیدا کند، ادعا کرد که کتاب را گم کرده است. کتاب تا زمان مرگ او منتشر نشد و همسرش پس از مرگش، آن را در سال ۱۹۶۷ توسط انتشارات «مک گیبون و کی» به نشر رساند.
... [مشاهده متن کامل]
روزنامه گاردین این کتاب را در فهرست کتاب هایی آورده که هر کس قبل از مرگش باید بخواند. در ایران، این کتاب توسط پیمان خاکسار و نشر چشمه منتشر شده است.
یک مرد جوان در یک سرقت مسلحانه شخصی را به قتل می رساند با این قصد که هزینه یک پروژه علمی را تأمین کند. در یک لحظه مناسب، همدست او، جان دیونی ( John Divney ) ، پول ها را در جایی پنهان می کند که بعداً، سر فرصت به رفیقش نارو بزند. در خانه مقتول یک جعبه سیاه هم قرار دارد. وقتی سارق جوان در این جعبه را باز می کند، خانه مقتول ناگهان به یک لانه خرگوش بدل می شود. راهروهای باریک لانه خرگوش به یک سرزمین سحرآمیز و البته آبسورد می انجامند.
راوی داستان که در سراسر این رمان پرحادثه بدون نام و نشان است متوجه می شود که جعبه سیاه سر جایش نیست. او طبعاً به کلانتری مراجعه می کند اما در کلانتری دو افسر نگهبان با مشکل غریبی مواجه شده اند: در اثر جایگزینی و تبادل اتم دوچرخه با انسان، دوچرخه ها خصلت های انسانی پیدا کرده اند تا آن حد که به جنایت روی آورده اند. در همان حال بسیاری از دوچرخه سواران چابک هم دچار سرگیجه شده اند و نمی توانند روی پا بند شوند. برای مثال مایکل گیلانی ( Michael Gilhaney ) که تا پیش از این وقایع دوچرخه سوار قابلی بوده از روی ناچاری به دیوار تکیه داده که تعادلش را از دست ندهد. در پایان داستان هم او عاقبت مسخ می گردد: حالا نیمی از بدنش دوچرخه و نیمی دیگر بدن انسان است.
مأموران کلانتری در این میان به راوی داستان مظنون می شوند و او برای اینکه اعدامش نکنند، فرار را به قرار ترجیح می دهد. بسیار بدیهی ست که در چنین داستانی راوی برای فرار از چنگ پلیس، سوار یک دوچرخه بشود. اما هنگام گریز از چنگ قانون به سومین پلیس برمی خورد و درمی یابد که دیگر گریزگاهی وجود ندارد.
در یکی از قسمت های سریال لاست یکی از شخصیت های اصلیِ مجموعه به نام «دزموند» کتاب «سومین پلیس» را به دست دارد و در حال خواندن آن است. بعد از پخش این قسمت، فروش این کتاب فلن اوبراین بسیار بیشتر شد. وقتی از یکی از نویسندگان مجموعه دلیل نشان دادن عنوان این کتاب را پرسیدند، گفت بسیاری از ایده های اصلی مجموعه را از این کتاب گرفته و خواندن آن می تواند به بینندگان مجموعه کمک کند که پیچیدگی هایش را بهتر درک کنند.
... [مشاهده متن کامل]
روزنامه گاردین این کتاب را در فهرست کتاب هایی آورده که هر کس قبل از مرگش باید بخواند. در ایران، این کتاب توسط پیمان خاکسار و نشر چشمه منتشر شده است.
یک مرد جوان در یک سرقت مسلحانه شخصی را به قتل می رساند با این قصد که هزینه یک پروژه علمی را تأمین کند. در یک لحظه مناسب، همدست او، جان دیونی ( John Divney ) ، پول ها را در جایی پنهان می کند که بعداً، سر فرصت به رفیقش نارو بزند. در خانه مقتول یک جعبه سیاه هم قرار دارد. وقتی سارق جوان در این جعبه را باز می کند، خانه مقتول ناگهان به یک لانه خرگوش بدل می شود. راهروهای باریک لانه خرگوش به یک سرزمین سحرآمیز و البته آبسورد می انجامند.
راوی داستان که در سراسر این رمان پرحادثه بدون نام و نشان است متوجه می شود که جعبه سیاه سر جایش نیست. او طبعاً به کلانتری مراجعه می کند اما در کلانتری دو افسر نگهبان با مشکل غریبی مواجه شده اند: در اثر جایگزینی و تبادل اتم دوچرخه با انسان، دوچرخه ها خصلت های انسانی پیدا کرده اند تا آن حد که به جنایت روی آورده اند. در همان حال بسیاری از دوچرخه سواران چابک هم دچار سرگیجه شده اند و نمی توانند روی پا بند شوند. برای مثال مایکل گیلانی ( Michael Gilhaney ) که تا پیش از این وقایع دوچرخه سوار قابلی بوده از روی ناچاری به دیوار تکیه داده که تعادلش را از دست ندهد. در پایان داستان هم او عاقبت مسخ می گردد: حالا نیمی از بدنش دوچرخه و نیمی دیگر بدن انسان است.
مأموران کلانتری در این میان به راوی داستان مظنون می شوند و او برای اینکه اعدامش نکنند، فرار را به قرار ترجیح می دهد. بسیار بدیهی ست که در چنین داستانی راوی برای فرار از چنگ پلیس، سوار یک دوچرخه بشود. اما هنگام گریز از چنگ قانون به سومین پلیس برمی خورد و درمی یابد که دیگر گریزگاهی وجود ندارد.
در یکی از قسمت های سریال لاست یکی از شخصیت های اصلیِ مجموعه به نام «دزموند» کتاب «سومین پلیس» را به دست دارد و در حال خواندن آن است. بعد از پخش این قسمت، فروش این کتاب فلن اوبراین بسیار بیشتر شد. وقتی از یکی از نویسندگان مجموعه دلیل نشان دادن عنوان این کتاب را پرسیدند، گفت بسیاری از ایده های اصلی مجموعه را از این کتاب گرفته و خواندن آن می تواند به بینندگان مجموعه کمک کند که پیچیدگی هایش را بهتر درک کنند.