سوقی

لغت نامه دهخدا

سوقی. ( ص نسبی ) بازاری به معنی دکاندار نیز آمده است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) :
کند سوقیی سیب را خانه رس
ولی خوش نیاید بدندان کس.
نظامی.
|| ( اِ ) اسم یونانی تین است.( تحفه حکیم مؤمن ). تین. انجیر. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به سوق بازاری .
بازاری بمعنی دکاندار نیز آمده اسم یونانی تین است

پیشنهاد کاربران

بازاری،
سوقی یا قراماسوقی:نام طایفه ای از ایل ترک نژاد آغاجری
آغاجاری یا آغاجری:نام مردمی ترک نژاد
این تیره در قدیم ایلی بزرگ و داراى شاخه هاى طایفه ای: قره جری، تیلکوهی، جغتائی، جامه بزرگی، ویسی، شهروئی، شیرالی، بیگدلی، بیجنی، بوالی، باولی، بالیاوی، گشتیل، خلیفه ای، عبداللهی، قراماسوقی ( سوقی ) ، چنگلوائی بوده است. آنها از عم زادگان افشارها و همراهان اتابک سنقر بن مودود سلغرى ( ۵۵۷ ـ ۵۴۰ق ) مىیباشند که پس از حاکمیت آن سنقر در فارس که بعدها به اتابکان فارس مشهور شدند در کهکیلویه اقامت کرده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

این طایفه که در منطقهٔ بلاد شاپور ( شهر قدیم دهدشت و توابع ) سکونت داشته اند به مرور زمان در اثر اتفاقات تاریخی ضعیف شده و سازمان قومی آنها از هم گسسته است تا جائیکه از آنان طایفه هاى کوچکی مانده اند که بعضی از آنان مستقل هستند و قسمتی به صورت پراکنده در حومهٔ بهبهان و ایلات دیگر زندگی مینمایند

بپرس