سوقعه

لغت نامه دهخدا

سوقعه. [ س َ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) گوشه چیزی وناحیه آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جایی که روغن قرار گیرد از ثرید. ( منتهی الارب ). آنجای از ثرید که روغن در آن قرار گیرد. || آنجا از عمامه و خمار و چادر و چارقد که بسر متصل میشود و زودچرک میگیرد و چرکناک میشود. ( ناظم الاطباء ). آنچه بسر متصل و ملحق باشد از عمامه و خمار و چادر و آن زودتر ریم ناک گردد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

گوشه چیزی و ناحیه آن جایی که روغن قرار گیرد از ثرید

پیشنهاد کاربران

بپرس