سوغ

لغت نامه دهخدا

سوغ. [ س َ] ( ع مص ) آسان بگلو فروبردن شراب را. || فروبردن زمین کسی یا چیزی را. || دویدن شتر ماده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || روا دیدن کسی را آنچه کرد آنرا. ( منتهی الارب ). جائز دانستن کاری را که کسی کرده است. ( از اقرب الموارد ).

سوغ. [ س َ ] ( ع اِمص ) جواز. ( نصاب الصبیان ) ( آنندراج ). || روانگی. ( آنندراج ). روایی. ( نصاب الصبیان ). || ( اِ ) گورایی. ( آنندراج ). دو بچه که در میان هر دو دیگری نزاده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

جواز روانگی گورایی دو بچه که در میان هر دو دیگری نزاده باشد

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سُّوقِ: ساقها ( جمع ساق است )
معنی سَائِغٌ: گوارا - راحت الحلقوم (سائغ اسم فاعل از سوغ است ، گفته میشود : ساغ الطعام و الشراب - غذا و شراب روان شد و این را وقتی گویند که شراب (مایعات آشامیدنی ) گوارا باشد ، و به آسانی در گلو رود .)
معنی لَا یَکَادُ یُسِیغُهُ: نمی تواند آن را به آسانی فرو برد( یُسِیغُهُ از سوغ است ، وقتی گفته میشود : ساغ الطعام و الشراب یعنی غذا و شراب روان شد و این را وقتی گویند که شراب (مایعات آشامیدنی ) گوارا باشد ، و به آسانی در گلو رود.نزدیک نیست به اینکه به آسانی فرو برد )
تکرار در قرآن: ۳(بار)
فرو رفتن از حلق به آسانی راغب گوید: «ساغ الشراب فی الحلق: سهل انحداره» . این گوارا و شیرین و خوش نوش است و این شور، تلخ. اساغه فرو بردن از حلق . جرعه جرعه می‏خورد آن را و نتواند فرو برد.

پیشنهاد کاربران

بپرس