سوراخ شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رخنه یافتن. شکافته شدن : سوراخ شده ست سد یأجوج یک چند حذر کن ای برادر.ناصرخسرو.- سوراخ شدن در آسمان و سقف آسمان ؛ حادثه بزرگ اتفاق افتادن. ( آنندراج ) : هیچ سوراخی نخواهدگشت سقف آسمان گرسری گاهی ز جیب شادمانی سر کنم.ظهوری ( از آنندراج ).