سوده شدن. [ دَ / دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) سائیده شدن. اسحاق. ( منتهی الارب ) : چون تو چنین فتنه ٔپیراهنی سوده شود پیرهن ار ز آهن است.ناصرخسرو.اجزات چون بپای شب و روز سوده شدتاوان طلب مکن ز قضا و قضای خاک.خاقانی.رجوع به سوده شود.