سودمندی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) نفع. منفعت. فایده. ( ناظم الاطباء ) : دل آرام دارید از چار چیزکزو خوبی و سودمندیست نیز.فردوسی.بی آزاری و سودمندی گزین که این است فرهنگ و آیین و دین.فردوسی.از آن پند کو سر بلندی دهدبگفت آنچه او سودمندی دهد.نظامی.
efficiency (اسم)کفایت، سودمندی، بهره وری، بازده، کارایی، راندمان، تولید، میزان لیاقت، پرکاری، فعالیت مفید، عرضهusefulness (اسم)فایده، سودمندیutility (اسم)سود، فایده، سودمندی، صنایع همگانی، مفیدیت، کاربردپذیریexpedience (اسم)شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهمexpediency (اسم)شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهمyield (اسم)محصول، سودمندی، بازده، حاصلearning power (اسم)سودمندیproductivity (اسم)سودمندی، باروری، حاصلخیزیprofitableness (اسم)سودمندی