سودمندی

/sudmandi/

معنی انگلیسی:
avail, helpfulness, profitability, usefulness, utility

لغت نامه دهخدا

سودمندی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) نفع. منفعت. فایده. ( ناظم الاطباء ) :
دل آرام دارید از چار چیز
کزو خوبی و سودمندیست نیز.
فردوسی.
بی آزاری و سودمندی گزین
که این است فرهنگ و آیین و دین.
فردوسی.
از آن پند کو سر بلندی دهد
بگفت آنچه او سودمندی دهد.
نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - نفع . ۲ - فایده . ۳ - برومندی باروری مثمری . ۴ - سود برندگی .
نفع منفعت و فایده

فرهنگ معین

( ~ . ) (حامص . ) ۱ - نفع . ۲ - فایده . ۳ - باروری .

مترادف ها

efficiency (اسم)
کفایت، سودمندی، بهره وری، بازده، کارایی، راندمان، تولید، میزان لیاقت، پرکاری، فعالیت مفید، عرضه

usefulness (اسم)
فایده، سودمندی

utility (اسم)
سود، فایده، سودمندی، صنایع همگانی، مفیدیت، کاربردپذیری

expedience (اسم)
شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهم

expediency (اسم)
شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهم

yield (اسم)
محصول، سودمندی، بازده، حاصل

earning power (اسم)
سودمندی

productivity (اسم)
سودمندی، باروری، حاصلخیزی

profitableness (اسم)
سودمندی

فارسی به عربی

استعمال , کفاءة , مرفق

پیشنهاد کاربران

بپرس