سودافتَن ( سوداپ - یا سوداب - یا سوداو - ) : سود به دست آوردن، به سود رسیدن، سود کردن
سودابدار یا سوداپدار یا سوداودار: سود کردنی، سود به دست آوردنی، به سود رسیدنی، مُفید، نافع
سودابین یا سوداپین یا سوداوین: سودابدار
... [مشاهده متن کامل]
سودافتار: سود کننده، سود به دست آورنده، به سود رسنده
سودافتاریه یا سودافتاریی: سود کنندگی، سود به دست آورندگی، به سود رسندگی
سوداباک یا سوداپاک یا سوداواک یا سوداباگ یا سوداپاگ یا سوداواگ: سودافتار
سودابان یا سوداپان یا سوداوان: سودافتار
سوداپیشن یا سودابیشن یا سوداویشن: سود کردن، به سود رسیدن
سوداپیشنیک، سوداپیشنیگ، سودابیشنیک، سودابیشنیگ، سوداویشنیک، سوداویشنیگ: سودافتار؛ سوداوین؛ بسته به سودافتن
سوداپیشنیه، سودابیشنیه، سوداویشنیه: سودافتن
سوداپیشنیها، سودابیشنیها، سوداویشنیها: با سودافتن
سوداپَک یا سودابَگ یا سوداوَگ یا سوداپَک یا سودابَک یا سوداوَک: سودافتار؛ ابزاری برای به سود رسیدن، ابزاری برای سود کردن؛ سودابه یا سوداوه
سوداپینَک یا سوداپینَگ یا سودابینَک یا سودابینَگ یا سوداوینَک یا سوداوینَگ: ابزاری برای سود بردن، ابزاری برای به سود رسیدن
پَدیشسوداپ یا پَدیشسوداب یا پَدیشسوداو: سوداوینَک
سودافت: به سود رسید، سود کرد؛ سود کرده، به سود رسیده
سودافتَک یا سودافتَگ: سود کرده، به سود رسیده
سوداپیر، سودابیر، سوداویر: سودافتار
سوداپیک، سوداپیگ، سودابیک، سودابیگ، سوداویک، سوداویگ: بسته به سود کردن، بسته به به سود رسیدن؛ سوداپین
سودابدار یا سوداپدار یا سوداودار: سود کردنی، سود به دست آوردنی، به سود رسیدنی، مُفید، نافع
سودابین یا سوداپین یا سوداوین: سودابدار
... [مشاهده متن کامل]
سودافتار: سود کننده، سود به دست آورنده، به سود رسنده
سودافتاریه یا سودافتاریی: سود کنندگی، سود به دست آورندگی، به سود رسندگی
سوداباک یا سوداپاک یا سوداواک یا سوداباگ یا سوداپاگ یا سوداواگ: سودافتار
سودابان یا سوداپان یا سوداوان: سودافتار
سوداپیشن یا سودابیشن یا سوداویشن: سود کردن، به سود رسیدن
سوداپیشنیک، سوداپیشنیگ، سودابیشنیک، سودابیشنیگ، سوداویشنیک، سوداویشنیگ: سودافتار؛ سوداوین؛ بسته به سودافتن
سوداپیشنیه، سودابیشنیه، سوداویشنیه: سودافتن
سوداپیشنیها، سودابیشنیها، سوداویشنیها: با سودافتن
سوداپَک یا سودابَگ یا سوداوَگ یا سوداپَک یا سودابَک یا سوداوَک: سودافتار؛ ابزاری برای به سود رسیدن، ابزاری برای سود کردن؛ سودابه یا سوداوه
سوداپینَک یا سوداپینَگ یا سودابینَک یا سودابینَگ یا سوداوینَک یا سوداوینَگ: ابزاری برای سود بردن، ابزاری برای به سود رسیدن
پَدیشسوداپ یا پَدیشسوداب یا پَدیشسوداو: سوداوینَک
سودافت: به سود رسید، سود کرد؛ سود کرده، به سود رسیده
سودافتَک یا سودافتَگ: سود کرده، به سود رسیده
سوداپیر، سودابیر، سوداویر: سودافتار
سوداپیک، سوداپیگ، سودابیک، سودابیگ، سوداویک، سوداویگ: بسته به سود کردن، بسته به به سود رسیدن؛ سوداپین