ای پسر امروز را فرداست پس غافل مباش
مر مرا از کار تو پورا همی سودا کند.
ناصرخسرو.
|| جور و جفا کردن : ای رقیب این همه سودا بمن خسته مکن
برکنم دیده و من دیده از او برنکنم.
سعدی.
|| چانه زدن در معامله : در مغازه های بزرگ سودا کردن ممنوع است.... تنها مقطوع است. ( تحف اهل بخارا، یادداشت بخط مؤلف ). || معامله کردن. سودا نمودن. ( از آنندراج ) : نقد جان آخر شد و وصلت بما سودا نکرد
دیده خالی از نگه گشت و ترا پیدا نکرد.
میرزا تقی خان متخلص بشهابی ( از آنندراج ).
- امثال :آه ندارد با ناله سودا کند ؛ بغایت فقیر و بی چیز است.