مرا امروز توبه سود دارد
چنان چون دردمندان را شنوشه.
رودکی.
سخن کاندرو سود نه جز زیان نباید که رانده شود بر زبان.
ابوشکور.
تکاپوی مردم بسود و زیان بتا و مگر هر سویی تازیان.
ابوشکور.
کیست کش وصل تو ندارد سودکیست کش فرقت تو نگزاید.
دقیقی.
بتن جامه بدرید و زاری نمودهمی گفت از این کار ناری چه سود؟.
فردوسی.
که بازاریان میوه دانند سودکدیور بود مرد کشت و درود.
فردوسی.
گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی.
منوچهری.
نتوانیم که از ماه و ستاره برهیم ز آفتاب و مهمان سود ندارد هربی.
منوچهری.
دل برد و مرا نیز بمردم نشمردگفتار چه سود است که ورغ آب برد.
فرخی.
مایه نگاه می باید داشت و سود طلب کرد. ( تاریخ بیهقی ). عاقبت کار بازنمودیم سود نداشت. ( تاریخ بیهقی ). گرد عالم گشتن چو سود پادشاه ضابط باید. ( تاریخ بیهقی ).وام دم توست و بدین سود نیست
خویش دهی باز همی جز کلام.
ناصرخسرو.
بیداریت آن روز ندارد پسرا سوددستت نگرد چیز مگر طاعت و کردار.
ناصرخسرو.
هر آن کس که نادان و بی رأی و بن نه در کار او سود، نی درسخن.
اسدی.
همه کس پی سود باشد دوان نخواهد کسی خویشتن را زیان.
اسدی.
نه از او میوه خوب و نه سایه نه از او سود خوش نه سرمایه.
سنایی.
اگر حاتم سخی بوده چه سودت دارد ای خواجه تو حاتم گرد یک چندی بنه حاتم ستایی را.
سنایی.
بیچاره سوگند میخورد و سود نداشت. ( کلیله و دمنه ). که زیان دیگران را دیده باشد و سود تجارب ایشان برداشته. ( کلیله ودمنه ).چو او بمیرد آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم.بیشتر بخوانید ...