سوخته چیزی بودن ؛ فریفته ، اسیر، عاشق ، واله ، شیدای او بودن :
سینه خاقانی است سوخته عشق او
او بجفا میدهد سوختگان را بباد.
خاقانی.
اندر دل سنگ اگرنشان جویی
هم سوخته هوای او بینی.
خاقانی.
... [مشاهده متن کامل]
بده قرضه کمکی تا عطات پندارم
مگو که سوخته من چه خام پندار است.
خاقانی.
نقل است که صادق روزی تنها در راهی میرفت اﷲاﷲ میگفت ، سوخته ای بر عقب او میرفت و بر موافقت او اﷲاﷲ میگفت. ( تذکرة الاولیای عطار ) .
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد.
سعدی.
سینه خاقانی است سوخته عشق او
او بجفا میدهد سوختگان را بباد.
خاقانی.
اندر دل سنگ اگرنشان جویی
هم سوخته هوای او بینی.
خاقانی.
... [مشاهده متن کامل]
بده قرضه کمکی تا عطات پندارم
مگو که سوخته من چه خام پندار است.
خاقانی.
نقل است که صادق روزی تنها در راهی میرفت اﷲاﷲ میگفت ، سوخته ای بر عقب او میرفت و بر موافقت او اﷲاﷲ میگفت. ( تذکرة الاولیای عطار ) .
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد.
سعدی.