سوختنی. [ ت َ ] ( ص لیاقت ) آنچه لایق سوختن باشد. آنچه درخور سوختن باشد : ای سوخته سوخته سوختنی ای آتش دوزخ از تو افروختنی.( منسوب به خیام ).خار کو مادر گلبرگ طری است زآنکه آزار کند سوختنی است.سلمان ساوجی.- امثال :دَرِ مسجد نه کندنی است نه سوختنی است .