سهی بالا. [ س َ ] ( ص مرکب ) بلندقامت : شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی چشم بر هم بزدی سروسهی بالا شد.سعدی.میشگفتم ز طرب زآنکه چو گل بر لب جوی بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود.حافظ.جویهابسته ام از دیده بدامن که مگردر کنارم بنشانند سهی بالایی.حافظ.