سهمیه

/sahmiyye/

مترادف سهمیه: بهره، نصیب، سهم، حصه

برابر پارسی: بهره

معنی انگلیسی:
allocation, allotment, allowance, dole, proportion, quota, ration, share

فرهنگ فارسی

( صفت ) مونث سهمی مقداری از چیزی که نصیب و سهم کسی شود .

فرهنگ معین

(سَ یِّ ) [ ازع . ] (ص نسب . ) منسوب به سهم ، مقدار و چیزی که نصیب و سهم کسی شود.

مترادف ها

stock (اسم)
ذخیره، سهم، مایه، نیا، پایه، کنده، تخته، تنه، قنداق تفنگ، سرمایه، موجودی، یدکی، سهمیه، در انبار، قنداق، موجودی کالا، مواشی، پیوندگیر، ته ساقه، دسته ریشه

share (اسم)
سهم، قسمت، قطعه، بخش، خیش، حصه، بهره، سهمیه

quota (اسم)
سهم، سهمیه، بنیچه

فارسی به عربی

حصة

پیشنهاد کاربران

برپایه ی خبرهای پخش شده از خبرگزاری ها، از ۱۱ تیر تا امروز که ۳۱ تیر ۱۴۰۳ است ۱۳۳ تن در بنگلادش از برای پرخاش و واخواهی مردم به دولت این کشور کشته شده اند.
چرا؟
زمامداری بنگلادش به تازگی بایستار ( قانون ) ی را استوار کرده که در پرتو آن بکارگماری های دولتی زین پس دارای سهمیه خواهد بود، این بایستار به اندازه ای مردم آن کشور را در برابر زمامداری کشورشان خشمگین و پرخاشجو کرده که خواستار کناره گیری سرپرست دولت شده اند و در این راه این همه جانباخته داشته اند.
...
[مشاهده متن کامل]

از سوی دیگر، این بایستار سهمیه را ما هم در کشورمان چهل و اندی سال است داریم، در آموزش و پرورش، در آزمونهای سراسری و دانشگاهها، مشتی بی سوادِ نورچشمی و ژن خوب بی نگرانی و با دل آسوده به سادگی از نردبان پیشرفتِ نادانشی می لولند و بالا می روند و با بهره گیری از همان کالابرگ سهمیه به کارها و پیشه های کلیدی گمارده می شوند و سربار مردم و ایران بیچاره.
نامدیرانی نادان، بی درد و دلواپس پست و جایگاه داریم و خواهیم داشت پس به ناگزیر روز به روز ایران گرانمایه را ویرانتر، جوانان و نخبگان کشور را ناامیدتر و گریزانتر و راه کوچشان را هموارتر خواهیم دید؛
چه کنیم باز هم سبکسرانه چشم به آینده ای پندارین بدوزیم به آرزوی پیشرفتی خدادادی و ناگهانی!
و شگفت اینکه به گونه ای مردم ما بدین سان خو کرده اند و کرخت شده اند که هیچ واکنشی به این بیدادگری ها نشان نمی دهند، ککشان هم نمی گزد.

واژه سهمیه کاملا پارسی است چون در عربی می شود حصة نسبیة این واژه یعنی سهمیه صد درصد پارسی است.

بپرس