گره سست شدن . [ گ ِ رِه ْ س ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) گره سست شدن بر چیزی ، آسان و سهل شدن آن : [ پس از هفت سال تجسس عاقبت گیو جوانی را می بیند و گمان می برد که او کیخسرو است ] .
به دل گفت گیو این بجز شاه نیست
... [مشاهده متن کامل]
چنین چهره جز درخور گاه نیست
پیاده بدو تیز بنهاد روی
چو تنگ اندرآمد بنزدیک اوی
گره سست شد بر در رنج اوی
پدید آمد آن نامور گنج اوی
[ یعنی کیخسرو پدید آمد ] .
فردوسی .
به دل گفت گیو این بجز شاه نیست
... [مشاهده متن کامل]
چنین چهره جز درخور گاه نیست
پیاده بدو تیز بنهاد روی
چو تنگ اندرآمد بنزدیک اوی
گره سست شد بر در رنج اوی
پدید آمد آن نامور گنج اوی
[ یعنی کیخسرو پدید آمد ] .
فردوسی .