سنگین کردن


معنی انگلیسی:
to make heavy or burdensome, weight

مترادف ها

mature (فعل)
سنگین کردن، کامل کردن، منقضی شدن، رشد کردن، بحد بلوغ یا رشد رساندن

argue pro and con for hours (فعل)
سنگین کردن

weight (فعل)
سنگین کردن، بار کردن

elaborate (فعل)
سنگین کردن، به زحمت ساختن، بادقت شرح دادن

think over (فعل)
سنگین کردن، تعمق کردن

debate a matter in one's mind (فعل)
سنگین کردن

فارسی به عربی

اثقل , انجذب , ثقل , حمل , صندل خشبی , وزن

پیشنهاد کاربران

بپرس