واژه ای با پسوند ترکی. به معنای جایی که پر از سنگ است. مثل داشلیق یا داشلیخ که معادل سنگلاخ است.
لاخ به معنی سنگ زار پسوند تورکی دارد و غیر قابل انکار نیست.
مانند لیلاق و قشلاق
زبان فارسی ذاتا حرف ق را دارا نیست و تمامی این کلمات از زبان های تورکی، عربی و. . وام شده اند.
فاش یست های محترم، مخاطب باهوش هستش. نمی تونید سرکارش بذارید.
باید گفت که زبان ترکی ، آمیخته ای از زبان های ایرانی ( از جمله سغدی ) مغولی و چینی و عربی است ، مثلن واژه های خاتون و خان و اتاق و قاشق و . . . ایرانی اند که ترکان از سغدی ها گرفته اند ، واژه ای که براستی
... [مشاهده متن کامل] ترکی باشد ، نیست و اگر هم بوده فراموش شده چون ترکان چندان زبان نوشتاری نداشتند و در داد و ستد با فرهنگ های دیگر ( از جمله فرهنگ ایرانی ) واژه های خود را فراموش کردند و به جای واژه های ترکی ، واژه های ایرانی و مغولی و چینی و عربی بکار می برند ، مثلن بایرام همان بهرام است و پسوند لو و لی هم ایرانی اند و . . .
معنی سنگلاخ
زمینی که درآن سنگ باشد
لاخ همریشه و مترادف با لای و لایه و کاملا فارسی هست
پانترکای محترم ریشه زبانیتون رو از جای دیگه بیابید نه فارسی
کنایه از مسیری دشوار
آقای سجاد و کشاورز خودتونو به یه روانپزشک نشون بدید
جایی که پر از سنگه
اق ( اخ ) تنها پسوند اسم ساز ترکی="اک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های خوراک - پوشاک )
یق ( یخ ) تنها پسوند صفت ساز ترکی="یک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های تاریک - نزدیک )
ما ( مه ) تنها پسوند اسم مصدرساز ترکی="مان"پهلوی
... [مشاهده متن کامل]
( نگاه کنید به واژه های زایمان - سازمان )
سازمان )
یش ( وش ) تنها پسوند اسم فعل ساز ترکی="ئش"فارسی
( نگاه کنید به واژه های گردش - نرمش )
ان ( َن ) تنها پسوند اسم فاعل ساز ترکی= "آن"فارسی
( نگاه کنید به واژه های باران - خواهان )
ین ( ون ) تنها پسوند اسم مفعول ساز ترکی="ین"فارسی
( نگاه کنید به واژه های زرین - غمین )
یم ( وم ) تنها شناسه برای ضمیر ملکی و شناسه فعل متکلم="ام"فارسی
( نگاه کنید به دستم - رفتم )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ریشه ی تنهای فعل ( بن ) در ترکی=فعل امر
در فارسی نگاه کنید به اشعار : خور ( بخور ) - شو ( بشو ) - کن ( بکن )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اؤز ( خود ) = از ( در پهلوی یعنی من )
اود ( آتش ) = آت ( در اوستایی یعنی آتش )
کد - کند ( روستا ) =کد ( از پهلوی نگاه کنید به واژه های کدخدا - کدبانو - کدیور )
وار ( هست ) که به معنای داشتن بکار میرود="وَر" فارسی
( نگاه کنید به واژه های پیشه ور - دانشور )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
من= من ( من در تمام زبانهای هندواروپایی بکار میرود )
ا ُ= او ( حتی گاهی اون هم تلفظ می شود!! )
دَء=دیه ( در قزوین ) = دیگه ( در تهران )
کیم= کی ( مثلا در واژه ی پرسشی کیست: کی است )
پانبوق ( ترکی ) = پنبه
هه - هیه - هن= هان ( حرف تائید فارسی )
زامان= زمان
جاوان= جوان
آدام= آدم
شالوار= شلوار
جؤت:جفت
لؤت: لخت
باغیش:بخشش
باغ= باغ
بستان= بوستان
کوت= کند
چینه= شانه ( دوش )
و. . .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
توپراق ( ترکی ) = تراب ( عربی ) = خاک
پیس ( ترکی ) = بئس ( عربی ) = بد
آرواد ( ترکی ) = عورت ( عربی )
ساعات ( ترکی ) = ساعت
کیفون ( ترکی ) = کیف ( چگونه عربی ) ون ( شناسه ی مخاطب ترکی )
حیوان ( درترکی ) = حیوان ( عربی )
و. . . .
درود ُ سپاس
پسوند لاخ به چم جا ومکان پارسی ست و از سوی شاعران ونویسندگان کهن بارها بکار رفته است:
شاید کهنترین واژه با پسوند لاخ، "رودلاخ" ( سرزمین پر رود ) باشد که این واژه در ژاماسپ نامک ( جاماسب نامه ) به زبان پهلوی نوشته جاماسب حکیم در زمان ساسانیان بکار رفته است.
... [مشاهده متن کامل]
و پس از ساسانیان که در باره های فراوانی کاربرد داشته که تنها چند نمونه آورده می شود:
چو زآن بگذری "سنگلاخ" است و دشت
که آهو بر آن برنیارد گذشت. فردوسی ( سده 4 )
اسبان به مرغزار فرستادند و اشتران سلطانی به "دیولاخ" های رباط کرنان ( کزروان ) بر رسم رفته گسیل کردند. ( تاریخ بیهقی سده 4 )
چریده "دیولاخ" آکنده پهلو
به تن فربهی، میان چون موی لاغر. عنصری ( سده 4 و 5 ق )
بحیره ماهلویه میان شیراز و سروستان است "نمکلاخی" است و سیلاب شیراز و نواحی در آنجا میافتد. ( فارسنامه ابن بلخی سده 5 ) .
چو زان دشت بگذشت چون دیو باد
قدم در دگر "دیولاخی" نهاد. نظامی ( سده 6 )
در آن " اهرمن لاخ" نرم و درشت
ز ماهی شکم دیدم از ماه پشت. نظامی؟
قلعه ای چون تنور " آتش لاخ". امیر خسرو
با نگرش به پیشینه کهن کاربرد پسوند لاخ در پهلوی و پارسی، اینگونه می نماید که این پسوند به دیسه لیک، لُخ و لُق به ترکی نیز راه یافته باشد.
جایی که پر از سنگ هست، سنگ های زیاد
سنگلاخ ها در کوهستان وجود دارد
زمینی که پر از سنگ است
جای پر از سنگ
درشتناک
ببرم این درشتناک بادیه
که گم شود خرد در انتهای او.
منوچهری
زمینی که در آن سنگ فراوان باشد
سنگ سخت
سنگلاخ : سنگ لاخ ترجمه تحت الفظی داشلیق یا داشلیخ ترکی است . لیق یا لیخ همان پسوند زار فارسی است مثل باتلاق با باتلاخ . داشلیق یعنی زمین پر از سنگ که فارس ها به آن سنگلاخ می گویند . مشابه آن در ترکی دیولاخ یعنی مکان دیو ، یا جایی که محل زندگی دیو است .
جایی که پر از سنگ است
محلی که مملوع دز سنگ باشد
بناام خدا
با سلام، میرزا مهدی خان استر ابادی منشی نادرشاه افشار برای رفع سختیهای دیوان شعر علیشیر نوایی که به ترکی جغتایی بود واژهنامه ای در خصوص لغاتی که به نظر وی مشکل بودند به صورت ترکی به فارسی نوشت این کتاب که اصل ان رقعی و بین صد تا صدو پنجاه صفحه هست اخیرا در سه مجلد قطور که حدود هزار صفحه میشود چاپ شده و مصحح با استفاده از منابع مختلف تمامی لغات سنگلاخ را دانه به دانه ترجمه و تشریح و حواشی بسیط و تصحیح منقحی از ان ارایه داده که قابل ستایش هست ، بنده در خصوص کتاب سنگلاخ دانسته های خود را نوشتم و از نظر لغوی خود لغت بیانگر معنی خود هست و نظر خاصی در این خصوص ندارم . با تشکر.
... [مشاهده متن کامل] زمین پرسنگ
سنگستان، محلی پر از سنگ
ناهمواری . زمینی که در ان سنگ زیادی باشد
نوعی سنگ
لوب
سنگلاخ از سنگ فارسی و لاخ ترکی تشکیل شده . بمعنای محلی که از سنگ تشکیل شده یا محلی که مملو از سنگ میباشد.
صخره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)