سنگ و سبو

لغت نامه دهخدا

سنگ و سبو. [ س َ گ ُس َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) همانند سنگ و سبو. کنایه از ناپایداری. فناپذیری. از بین رفتن :
نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست.
حافظ.
رجوع به سنگ شود.

فرهنگ فارسی

همانند سنگ و سبو کنایه از ناپایداری فناپذیری از بین رفتن

پیشنهاد کاربران

سنگ و سبو، سبو و سنگ ؛ دو ضد جمع نشدنی ، نظیر:آتش و پنبه ، پشه و باد، آتش و اسپند، سنگ و آبگینه. ( امثال و حکم ) :
سقّای سرای امل خصم ترا دید
فریاد همی کرد که سنگی و سبویی.
انوری.
چون شباهنگ بغروب آهنگ کرد و مشاطه رواح جبین صباع رازناک. . . بقدم عشق تو در جستجوی شدم از آن مقصود جز سبو و سنگ ندیدم. ( مقامات حمیدی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

زرنگش نیست ایمن هیچ جویی
مسلم نیست از سنگ و سبویی.
نظامی.
چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
عاشقی و نیکنامی سعدیا سنگ و سبوست.
سعدی.

سنگ و سبو ؛ یا سنگ و آبگینه سازگار نباشد :
ببرد سنگ ما و آخر سنگ
بر سبوی قلندر اندازد.
خاقانی.

بپرس