سنگ و سبو. [ س َ گ ُس َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) همانند سنگ و سبو. کنایه از ناپایداری. فناپذیری. از بین رفتن : نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست.
حافظ.
رجوع به سنگ شود.
فرهنگ فارسی
همانند سنگ و سبو کنایه از ناپایداری فناپذیری از بین رفتن
پیشنهاد کاربران
سنگ و سبو ؛ یا سنگ و آبگینه سازگار نباشد : ببرد سنگ ما و آخر سنگ بر سبوی قلندر اندازد. خاقانی.