سنگ روی یخ

لغت نامه دهخدا

سنگ روی یخ. [ س َ گ ِ ی ِ ی َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شخصی است که تابع و مطیع باشد و بهرچه امر کنند بلاعذر آماده و مهیاشود و مأخذش سنگی است که بر روی یخ افتاده باشد و از جا رفتنش از هر جانب دربند گداز یخ باشد. ( آنندراج ). کنایه از شخص محکوم و مطیع. ( غیاث ) :
دل بست به روی غیر و شد سرد دلش
افسوس که سنگ روی یخ شد دل او.
ابراهیم ادهم ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از شخصی است که تابع و مطیع باشد و به هر چه اثر کنند بلاعذر آماده و مهیا شود و ماخذش سنگی است که بر روی یخ افتاده باشد و از جا رفتنش از هر جانب در بند گداز یخ باشد .

پیشنهاد کاربران

به نظرم بیشتر معنای شرمسار شدن جلوی دیگری ( دیگران ) به دلیل انجام ندادن صحیح کاری ( مثال لیز خوردن و افتادن در یک جمع رسمی ) رو میده
میگن: فلانی رو دیدی!؟ یکهو توی جمع سُر خورد و افتاد زمین. اصلن یه وضعی بود. قشنگ سنگ روی یخ شد…
وقتی از شخصی تقاضایی داریم و انتظاری داریم و او بر خلاف میل ما رفتار می کند او ما را سنگ روی یخ کرده
یعنی اهمیت نداده و سرد با ما رفتار کرده
کنایه از مطیع و فرمان بردن از کسی
با سلام
معنی ظاهری سنگ رو یخ شدن رو معمولا همه میدونن، ولی داستان آن را نه
از دوستانی که اطلاع دارند به اشتراک بگذارنذ
با تشکر

بپرس