سنگ را بستن و سگ را ازاد گذاشتن

پیشنهاد کاربران

شاعری شعری در مدح رییس دزدان گفت دستور داد بعنوان پاداش لباس اورا بکنند. در سرما می رفت که صدای سگان را در پشت سر شنید. خم شد سنگی بردارد تا از خود دفاع کند سنگ در یخها سفت شده بود. گفت عجب مردمان حرامزاده
...
[مشاهده متن کامل]
ای سگ را گشاده اند و سنگ را بسته اند. رییس دزدان شنید و خنده اش گرفت و گفت از ما چیزی بخواه. شاعر بینوا گفت جامه ام را پس بدهند!. دستور داد جامه را به او برگردانند و پولی به او بدهند. ( گلستان سعدی )

سنگ را بستن و سگ را آزاد گذاشتن.
کنایه از وارونه حرف زدن یا کاری کردن و معادل ( شیپور را از سمت گشادش زدن )
سعدی اینگونه گفته
سنگ را بسته اند و سگ را رها گذاشته اند.